شاد مانی نقاش از شعر های هرمان هسه:آً
زمين ها غلّه می رويانند و آدم ها غلّه را به پول تبديل می کنند .
دشت ها را سيم های خار دار احاطه کرده اند،
حرص و مال اندوزی دوشادوش هم راه می روند
همه چيز بی حاصل و مسدود به نظر می آيد.
امّا اينجا،در نگاه من،
نظم ديگری از اشياء جاری ست؛
بنفش و بنفشه تا دور دست ها موج می زنند
آبشار ارغوانی از سرير خود فرو می ريزد،
و من آواز های معصوم کودکيم را ميخوانم.
زرد دوشادوش زرد،دوشادوش رنگ تند سرخ،می خرامد.
آبی آسمانی، جامه اي به رنگ گل سرخ به تن می کند
. نور و رنگ از جهانی به جهان ديگر می جهند،
قوس می زنند و در فضای عشقی جوشان طنين می اندازند.
روح بر همه چيز حکم می راند،
روح طبيب همه ی ناخوشی هاست،
سبزی در چشمه های تازه متولّد شده،نغمه می سرايد،
جهان تازه می شود و معنا می يابد،
و دل ها شادمانی و روشنايی را تجربه می کنند.