Wings of Desire :-)
29.6.06
يا نمی نويسی يا می نويسی.
يا نمی نويسی و خواننده هم نمی خواند؛ که چی؟ آهان! آفرين! خودشه.
يا نمی نويسی و خواننده می خواند؛ که حضور چنين خواننده اي يک موهبت اساسی ست.
يا می نويسی و خواننده نميخواند؛ که در اين صورت خواننده اصلاً خواننده نيست. پس چيه؟
يا می نويسی و خواننده می خواند؛ چه با مزه! يعنی ميشه؟
يا می نويسی و انتظار داری خواننده آن را با لحنی که تو می خواهی، بخواند.
يا می نويسی و می خواهی خواننده آن را با لحنی که تو می خوانی، بخواند.
يا می نويسی و خواننده هم با لحنی با صد و هشتاد درجه تفاوت می خواند و برای تو هم فرقی ندارد که خواننده با چه لحنی بخواند.
يا می نويسی و خواننده هم با لحن متفاوت می خواند و تازه خيلی هم جالب می شود.
يا می نويسی و تازه دوست داری خواننده با لحن و
البته صدای تو، بخواند.
حالت های ديگر :
16.6.06
هوا رو تقسيم کن!
اينجا هوای اتاقته، اينجا هوای هاله.
تونستی؟ نتونستی؟ شکلشم بکش.
پس نتيجه ميگيری(م) که چی؟
پ.ن. يک. ايده ی اين آزمايش تقسيم هوا از ما نباشد
به ياد ها نيز نيايد از که باشد
پ.ن.دو. عصر جمعه-نيم بيدار، نيم خواب-چشم چپ بسته، چشم راست نيم باز--در حال بلغور کردن تبديلات لاپلاس و پيچش و غيره در مغز و نوشتن اينها (و غيره) به عنوان خروجی. تا خروجی امتحان فردا چه باشد.
پ.ن.سه. پی نوشت دوم يک نمونه ی پرداخت به حواشی ست؛ داستان نويسی ست. جلوه ی ويژگی جماعت ايرانی ست(من سواد جامعه شناسی ندارم؛ صرفاً دريافتم اين است.). متأسفانه ما که هنوز مستثنی نشده ايم. و پی نوشت سوم هم يک نمونه ی ديگر پرداخت به حواشی است. نکند کلاً پی نوشت خاصيتش اين است و ايرانی هم خاصيتش پی نوشت نوشتن و پی نوشت فکر کردن و الخ؟
11.6.06
خوب بچه های خوب! می دونيد که الان هوا داره خيلی گرم ميشه؛ وقتی هوا گرم ميشه آدمم گرمش ميشه. ميدونيد هوا چرا گرم ميشه؟ آفرين! اگه نميدونيد بريد ويکيپديا بخونيد يا اينکه از مامان بابا بخواين امشب موقع خواب براتون مثل قصه توضيح بدن که هوا چرا و چه طوری گرم ميشه...ه..ه.
در حالی که پيش خودش فکر می کنه آموزش بايد هم جنبه ی علمی و ياد گيری داشته باشه و هم جنبه های بامزّه!
-----------------------
آره، داشتم براتون می گفتم که پدر مادراتون گاهی از اينکه هوا گرم ميشه خوشحال ميشن! ميدونين چرا؟
در حالی که به يه پسر بچه که حواسش اصلاً اونجا نيست اشاره می کنه و ميگه: تو ميدونی چرا؟ و پسر بچه با تعجب نگاهش می کنه و ميگه: م....همم...خوب در واقع فکر نکنم پدر مادرم خيلی هم به خاطر گرما خوشحال باشن. و با اين جواب به خيال خودش شر سؤال های بعدی رو کم می کنه و بر می گرده توی هپروت خودش و يک لبخند شيطنت آميز ميزنه!
-----------------------
بع-له-ه-ه- بچه های خوب!
من امروز ظهر به اين نتيجه رسيدم که وقتی هوا گرمه، آدم اشتهاش کم تر ميشه! يعنی اگر شما روزانه به اندازه ی دو تا پيتزا کالری مصرف می کنيد، هوا که گرم ميشه اين ميزان حتی به يک نصف پيتزا هم کاهش پيدا می کنه. در ضمن چون هوا گرمه و شما توی خونه گرمتون نيست و آدم های عاقلی هم هستيد، خيلی به مامان بابا نميگين که شما رو ببرن فلان جا و فلان جا. و تازه اونا هم اگه بيان بگن عزيزم بيا بريم بيرون فلان جا، يه کمی ناز می کنيد و ميگيد:نه، نه، نه، نه، نه! ميشه نريم؟ آخه هوا گرمه!
اما از اونجايی که اشتهاتون کم شده ولی هنوزم بچه های شيطون خودم هستيد به مامان بابا ميگيد: حالا اشکالی نداره! من يهويی الان هوس بستنی نسکافه کردم؛ داريم؟ و اگه جواب منفی بشنويد
در حالی که توی دلتون از خنده داريد غش می کنيد
به مامان بابا ميگيد: خوب، پس شما بريد بخريد يه هوايی هم بخوريد، بعد من بستنی بخورم.
و در حالی که توی دلتون داريد می خنديد و وجدان بيدارتون داره بهتون ميگه به اين کارا ميگن خباثت،
ميگيد: البته بهتره با ماشين نريد؛ طفلکی داغ می کنه! قدم زنون با هم بريد برای عزيز دلتون يه چند تا بستنی بخريد و زودی هم برگردين که من تنها نباشم خونه
بح-ل-ه بچه هااای گل! پس امروز که رفتيد خونه، برنامه تون چيه؟
-----------------------
در حالی که داره آماده ميشه که به بچه ها بگه: خوب! حالا به افتخار خودتون و معلم گلتون همگی، ميگيم: هوراااااااااا! و همه شروع
می کنن به دست زدن و اينا!
-----------------------
پ.ن.يک. من بی گناهم! من هر ارتباطی رو با اين معلم عزيز شديداً تکذيب می کنم.
پ.ن.دو. آفتاب که به کلّه خورد، چه يک ساعت، چه شصت ساعت.
پ.ن.سه. وای! چه پست بی محتوايی!
2.6.06

معمولاً (؟) افکار را وقتی بيان می کنی، ميابی؛ و بر عکس
وجود دارند رفتار (تکنيک) هايی که ياد گرفتنی اند
وقتی تلاش می کنی چيزی (مثبت يا منفی) را از خود پنهان نگه داری، بدان که به طرزی پنهانی و ابلهانه در حال تسليم شدن، به آن هستی؛ و اگر آن را فاش کنی، رها شده اي
کنار زدن پرده ها کافی نيست؛ اما لازم است. پرده ها را کنار که زدی، مشخص می شود که پس آن ها چه چيز واقعاً وجود دارد؛ اما کافی نيست؛ چون معمايی ست که درک نشده (چه رسد به حل نشده) باقی مانده است
بعد از آن که نشان دادی (درک کردی، ديدی) چيزی وجود دارد، آن را از نو خلق کن
اين که بخواهی از کنار همه چيز، و حتی خودت سر ( ۥ ) بخوری فاجعه اي رقت بار است. فکر می کنم که آسان طلبی،اگر نه مخرب ترين ، دست کم يکی از مخرب ترين شيوه های بودن است؛ شيوه اي که خود، اوج نبودن است