با بعضی از آدم ها که پای صحبت می نشينی ، می گويند :
"من می توانم مسائل و پديده ها را از جهات گوناگون ببينم ."
امّا سؤال جالب اين است که چه طور نمی توانند (!) خودشان را از جهات گوناگون ببينند ! برايشان يک ريسک است و نمی خواهند اين حصاری که سال های سال در آن زندگی کرده اند بشکنند و از آن رها شوند ؟ فکر می کنم دليل اصلی و شايع اين قضيه همين باشد ؛ همين که آدم ها حاضر نمی شوند علی رغم اين همه رويا پردازی هاشان ، و اين همه ايده آل خواهی هاشان حرکت کنند ! به ويژه حرکتی که همراه با ريسک باشد .
من "اميد"وار هستم ! وقتی پياز را پوست می کنی هر چه قدر که به هسته ی آن نزديک تر می شوی اشکت هم بيش تر در می آيد ! پس ميتوانی "اميد"وار باشی !