Wings of Desire :-)
26.9.08

برداشت اول: يک محله ی فقير اطراف کرج، بچه ها دور ماشين جمع شده اند، با سادگی تمام سلام می کنند...جوون تر ها
با تلخی و تمسخر می پرسند: دااش، ماشينت چند؟! من مشغول طراحی داخلی خانه ی جديد در خيال. يک سلام ديگر...

برداشت دوم: ظهر، جلوی بانک نمی دانم چه ی تجريش، يک کارگر شهرداری خواب بود، و ما خانه را معامله کرده بوديم.
خواستم از پشت عکس بگيرم، که ترسيدم اگر بفهمد ناراحت شود.

برداشت سوم: حالا، روز های آخر خانه باغ، معروفی پيانو می نوازد... و من به اين فکر می کنم که از اول تابستون تا يک ماه پيش، تقريباً هر بار از وليعصر پايين می آمدم، يک پروانه می آمد توی تاکسی..و من چه ذوقی می کردم که پروانه از من نمی ترسد..ديگر نيست. شايد برای خاطر پاييز است. به اينکه اين همه نا به سامانی در دنيا هست..و من کودک که بودم، دلم می خواست بروم در آفريقا و نگذارم مردم گرسنه باشند و به مردم چيز بياموزم.

کاش همه جا، هميشه، صلح و شادی باشد، نه جنگی، نه گرسنه کودکی، و نه تجاوز به حقی.

16.9.08
photo taken by Tohid. F, Parishan Lake, Spring 2008

مهتاب، ماهانه*، می تابد امشب
سايه اي روی ديوار
خيال کن...

---

ای کاش تهران امن بود، آن وقت من حتماً تا صبح می رفتم کوه

*. همچون ماه

13.9.08

آخه شما باشين، شک نمی کنين اين گربه هه معتاد شده باشه؟ هرچی گربه تو کوچه ی ما هست و من ديدمشون، همشون
هی عميقاً می خوابن! به هيچ وجه هم از جاشون تکون نميخورن. موجوداتی اند بسی تن پرور


و من ديگه فعلاً تنها نيستم! از ديشب که ع. رسيد، خيلی سريع هرچی توی اين جعبه ی (الان) خالی بود رو خوردم! هنوز يه عالمه ديگه هست! هيهييهييييي

پ.ن. تاريخ عکس ها هم اشتباهه! همين امروز گرفتم. هيهيهيهيهی
6.9.08
ديوار خانه باغ

خانه باغ آرام تر از هرشب..ماه کمی نزديک به نيمه..غروب چند قطره اي باران باريد و من در ايوان بودم..نزديک به کوه، درخت و آسمان.
من خواب ندارم. من قلقلکی شده ام، و احساس می کنم خيلی مهربان و ساده، شبيه نسيم خنک باران خورده که به بال های پروانه خورد.

---

"همه ی دختران بايد
شعری داشته باشند، که برای آنان نوشته شده باشد.
حتی اگر لازم باشد برای اين کار
آسمان به زمين بيايد."
--ريچارد براتيگان

4.9.08

the photo is not taken by me


کفش هاتو در بيار، حالا بی درنگ بدو تو يه آغوش پر مهر آروم...
اگه هم کسی غير خودت نبود، خوب تو بغل خودتی