Wings of Desire :-)
15.3.11
چنان آدم مزخرفی که من باشم کلا خوشی را به کام هر که دور و برم باشد حرام میکنم. مثال؟
آن عید آخری که ایران بودم، مثل چی میخواستم با برادرم مسافرت بروم و میدانستم که آرزویش به دلم میماند و بعد مثل ابر بهار تمام مسافرت را گریه کردم که میخواستم چند ماه دیگرش بیایم اینجا. این هم روزهای تعطیل اینجایم است که تز فوق لیسانسم مانده است و باید بنویسم تا یک ماه دیگر و دست کم از استرس و ترس نمیتوانم از جایم تکان بخورم. البته بعضی وقت ها هم از عمد از این کار ها میکنم، آن قدر که تشخیصش دشوار میشود.

کلا توصیه نمیشوم. والا. والسلام.
10.3.11
رویای خیس کفش های خشک خسته
و بهاری
که نرم نرمک،
سبز،
میخزد

پ.ن. که بماند به یادگار: دهم مارچ دو هزار و یازده میلادی، نیویورک