خیلی از پدران/مردان ایرانی ای که اهل روزنامه خواندن یا اخبار شنیدن اند و یا دیده امشان و یا در تلویزیون بوده اند، همیشه برایم عجیب بودند. از این لحاظ که چطور میتوانند هنوز ندانند در خانه شان، بر همسر و بچه هاشان چه گذشته در روز، دنیایشان دست کیست، حالشان چطور است، و این حرف ها، قبل از هرچیز وارد خانه که میشوند شروع کنند به تماشای تلویزیون یا خواندن روزنامه. به نظرم رفتار عجیبی ست. نمیفهممش که چطور دانستن اینکه فلان کشور وزیرش به فلان کشور چه گفت یا آقازاده ی ایکس چه درفشانی ای فرمودند، اهمیت و فوریت اش از دانستن حال خانواده ی فرد یا "بودن" با آنها یا لبخند و محبت به میانشان بیشتر میشود. این عادت را دوست ندارم
.
کمی فکر کنید..آیا این گونه اید؟ من زمانی بودم، و حالا میفهمم که برای من چه ابلهانه بود آن روال.
آیا خودتان را به دنیای بیرون پرتاب میکنید پیش از آنکه بدانید دنیای نزدیکانتان چه درش گذشته است و دیگر شاید برای دانستنش دیر باشد و مزه ای یا فایده ای نداشته باشد دانستنتان؟ این کاری ست که از نگاه من خیلی از بزرگ تر های ما کرده اند و می کنند. مثل همان مدل روزنامه و سکوت در خانه. ما هم فقط شاید مدلش را عوض کرده باشیم. وگرنه، شاید همان چیزهایی که راجع به آنها دوست نداشته ایم را داریم جور دیگری خودمان بازی میکنیم
.
پ.ن. باز دوباره صبح شد..من هنوز بیدارم..باز در گوشم میزند.
راستي شب نيمه شعبان جات خيلي سبز بود به ياد پارسال
يه لطفي كن آدرس ميلتو برام بنويس كلي عكس و يه فيلم از بهراد و يه عالمه حرف ميخوام برام بفرستم اما ميترسم مثل قبلي ها به مقصد نرسن!!
راستي نامزدي مهسا رو بگو. . . :D
ميل من فعاله اگه خواستي
مرضیه، ایمیل من:
andalibi@gmail.com
هجرتی است
از وطنی که دوست نمی داشتم
به خاطر مردمانش
خود آیا از چه هنگام این چنین
آیین مردمی از دست بنهاده اید؟
پر پرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ماهتاب پارو میکشند
خوشا رها کردن و رفتن
(8mede west)