ترکیدن از حسودی/داغ دل/ غیره که نمیرم تیاتر شهر. پپپپپوووووووووق! ترکیدم!
پ.ن. نوشته شد که بماند رد پای این اتفاقات مهم همه جا :دی
---
پ.ن.۱ ساعت بعد، بعد از سوار قطار شدن: به خصوص وقتی سوار قطار میشوی و میبینی دو نفر رو به رویت نشسته اند و آقاهه هی با مهربانی که کاملا ملموس است، بوس های نرم میکند خانم کنارش را و دستشان در دست هم است. آخ دلت میترکد. آخ میترکد. آخ.. :(
پاشو خودت رو زور کن اونجا یک تئاتر برو می فهمی تئاتر چیه و اون چیزی که در ایران میبینیم قرار بوده چی باشه.
اینجا در منچستر تئاتر 1984 را دو بار دیدم و هنوز مغزم پر از جزئیاتش است.
البته خودم هم به پای خودم نرفتم
:)
vaghean
khob nabin in sahneharo ke natereki,man tazegi filme romans kam mibinam:D
midunam chi migi, moteassefaneh :(