Wings of Desire :-)
11.5.10
ترکیدن از حسودی/داغ دل/ غیره که نمیرم تیاتر شهر. پپپپپوووووووووق! ترکیدم!
پ.ن. نوشته شد که بماند رد پای این اتفاقات مهم همه جا :دی
---
پ.ن.۱ ساعت بعد، بعد از سوار قطار شدن: به خصوص وقتی سوار قطار میشوی و میبینی دو نفر رو به رویت نشسته اند و آقاهه هی با مهربانی که کاملا ملموس است، بوس های نرم میکند خانم کنارش را و دستشان در دست هم است. آخ دلت میترکد. آخ میترکد. آخ.. :(

6 Comments:
Blogger Sohail S. said...
ببینم تو در نیو یورک هستی و برادوی دم دستت است و هوس تئاتر ایران می کنی؟
پاشو خودت رو زور کن اونجا یک تئاتر برو می فهمی تئاتر چیه و اون چیزی که در ایران میبینیم قرار بوده چی باشه.

اینجا در منچستر تئاتر 1984 را دو بار دیدم و هنوز مغزم پر از جزئیاتش است.
البته خودم هم به پای خودم نرفتم
:)

Blogger Nazanin said...
نه نه! اصلا خود تیاتر نبود که حسودی برانگیز شد :) همراهی ش بود. برادوی، واقعا محشر ه. رفتم تا حالا چند تا. اصلا قابل مقایسه نیست از هیچ نظر به نظر من چیزی که من در برادوی دیدم با چیزی که در بهترین تیاتر های تهران.

Blogger Unknown said...
na nazanin...to che midooni...etefaghan man hich vaght be in mohabathaye ziaadi ke beine dokhtar pesaraye inja dar sathe shahr pakhshe hasoodi nemikonam...hich chize ziaadi ro neshoon nemide be nazaram...yani az tarafe pesare hich chize ziaadi ro neshoon nemide! :P

Anonymous Anonymous said...
be onvane ye pesar movafegham!

Anonymous Anonymous said...
:(
vaghean
khob nabin in sahneharo ke natereki,man tazegi filme romans kam mibinam:D

vaaaay
midunam chi migi, moteassefaneh :(