پارسال این موقع ها بود كه رفتیم ظهیرالدوله و کلی فروغ خواندیم..هوا هم چه سرد ..چه روز عالی ای ..با آن عود و آدم هایی كه سر و صدا میکردند..کتاب هم نداشتیم. فردوسی دور میدان بسته بود، رفتیم تا آن کتابفروشی یونیسف..کتاب خریدیم و رفتیم شعر خواندیم. و هوا سرد بود و ما گلوله... هوم...
پ.ن.الان یاد آوری این قشنگه..تلخ نیست. در اشاره به پست آخر آریا.
hanuz khiabun haye shahrud ro ba to ghadam mizanam,va soalhaye bachegane miporsam,montazere negahe khaharaneat mimanam...
va har ruz ba har safhei ke mikhanam va har ruzi ke be konkoor nazdik mishavam , negaranam ke chegune dar khiabanhaye paitakht peida shavam?
nazi...
niyazi be nazi nistD
8MEDE WEST
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
ديدي آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمري به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بيگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گريه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشي در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمي مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و به خوابش کردم
دل که خونابه غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگي کردن من مردن تدريجي بود
آنچه جان کند تنم ، عمر حسابش کردم
8mede west
alan ma bazam golooleim
bebin un mahsa balaeiye man nistama
boos
berozam