آخر ديوانه، دارم از بر می کنم اين روز ها را و آن روز ها را...چين های صورت و خم چشم ها و همه چيز را..خيابان ها و کوه ها را..حرف ها و قهر ها و آشتی ها را..دارم از بر می کنم..هرچه که بتوانم را..
جز اميد و آرزو، ديگر چه بار چمدان کنم؟ تو بگو!
اصلاً بستن چمدانم با تو. حواست هست که مسؤل باری هستی که در چمدان گلت می گذاری! هوم
khodaye man poshto panahat...
جامه اي نيست
نامه اي مي نويسم
در آن مي گذارم
و با خود مي آورم
تا هر وقت
آن را
باز مي كنم
تكه اي از نامه را
با تكه اي از تو
پاره كنم
و به دور اندازم
و هر وقت
آن را
مي بندم
به ياد آورم
كه جاي تو
به دست من
خالي
مي شود
من انتظاري ندارم كه پاسخي ازتون دريافت كنم چون تا بحال همينطور بوده و من عادت دارم
yani nemishe narry?!!!!
hade aghal ye miss bendaz delemoon khosh bashe hanooz maro mishnasy!!!
dar zemn yadet bashe tooye chamedoon khoraki o az in chiza bezarii!! shayad too rah goshnat shod!!! mokhlesim ( dadashe 8mede west)
shukhi kardam haghete ke beri
inam shukhi kardam.(8mede west)