Wings of Desire :-)
17.3.09
امشب چيز هايی بر انگشتانم می آيد برای نوشتن...
نه! شبکه های اجتماعی آنلاين، مثل همين فيس بوک، اصلاً هم باعث نمی شوند دل آدم ها، دست کم من يکی، تنگ نشود. احتمالاً روی من تأثير بر عکس هم خواهد داشت وقتی عکس کسی را ببينم که دلم برای يک لحظه کنارش بودن، خيس خيس است..برای يک قدم زدن..يک نگاه..يک کل کل کودکانه.. لپتاپش از من به او نزديک تر است..و من حسودم..او گريه می کند و من کنارش نيستم..می خندد و من نيستم..روز های سخت دارد و من نيستم..عکس هايی تگ می شود که من نه عکاسشم نه کنارش..نه، هيچ چيز باعث نمی شود دلم تنگ نشود..هيچ چيز هم باعث نمی شود کاری کنم که تنگ نشود..چرا که می خواهم دلم، دلم باشد..من مسئول دلم هستم..دلم تنگ خواهد بود و چاره اي نمی يابم..هرقدر هم خودم را مشغول کنم و دانشجوی درجه يک بهترين دانشکده ی دنيا هم باشم، شب ها به خودم دروغ نمی گويم ديگر..حقم است لابد..منم که می روم سفر..اما می دانی.. حقيقت آن جاست که دلی که تنگ است، برای اين است که آن قدر بزرگ است که تنها در سينه ی خودش نمی تپد..جايش نمی شود..جای امن ديگری می شناسد که آنجا تپيدن را هم تمنّا دارد..خيلی دور..خيلی نزديک.. 

آن وقت..شبی، لحظه اي، شاعر می شوم و در تاريکی اتاق کورمال کورمال کاغذی پيدا می کنم و می نويسم: من به خدا هم حسوديم می شود..اگر آن قدر نزديکت باشد..و به بادی که گاه دور است و گاه نزديک..و بغض می کنم و رؤيا می پردازم که کاغذم را ميخوانی..و مرا که سردم است و بی هوش افتاده ام، نرم و آرام می پوشانی..و گرم می شوم..و می فهمم که آمده اي.. 

پ.ن. حالا دانشگاه شريف بيايد اطلاعيه بزند که: نرويد، همين جا بمانيد درستان را بخوانيد..يکی نيست بگويد درس اولويت خيلی هايمان نيست آقای محترم! اولويت ما چند آدم با شعور غير احمق است اگر قرار است آقا بالاسر داشته باشيم و جامعه اي که درمان شود؛ که نمی شود. ما هم نمی خواهيم بيش از اين بيمار شويم. ممنونيم از پيشنهاد دلسوزانه، هوشمندانه و انسانی تان
1 Comments:
اه اه این فیس بوک که آخر فضول پروریه واقعن ولی نمیشه هم عضو نشی