اون قدر دلم گرفته که دلم می خواد يکی بهم بگه:
"...چيست؟ دوری راه خسته ات می کند؟
درون چشمانت مرا چيزی خسته نمی کند..."
نزار قبانی
اهميتی نمی دهم پيشگويان چه می گويند
يا چيزی بر پيشانی ام هست يا نيست
يا چيزی بر پيشانی ات هست يا نيست
يا چيزی بر پيشانی اش هست يا نيست
چه اهميتی می تواند داشته باشد؟
اصلاً می دانی؟
اعتراف می کنم به تو نگفته ام که چشم های من پيشانی ام را نمی بيند،
هيچ وقت هم نديده بوده.
چشم ها را اما،
آری! خوب می بيند، خوب!
کاش ميدانستم وقتی لوس و غرغرو و بهانه گير می شوم و گاهی وقت هايش خود-آزاری هم چاشنی اش می شود، مثلاً به اين شکل که از جايم تکان نمی خورم (فيزيکی يا روانی) تا حال و هوايم عوض شود، چه قدر موجود غير قابل تحمل مزخرفی می شوم.خيلی!
---
وقتی در نهايت میپذيريد كه
چندان مهم نيست كه پاسخی برای همه چيز نداريد؛
كه اشكالی ندارد كه آدم بی عيب ونقصی نيستيد؛
آن وقت درمیيابيد كه آشفته و پريشان بودن
بخش عادی موجودیست به نام آدمیزاد
واينونا رايدر
شما وقتی لوس و بهونه گیر می شین خیلی هم دوست داشتنی می شید خانوم نیناز