نزديک يک هفته قبل:
انقلاب شلوغ شده. 8 دقيقه ی ديگه بايد تئاتر شهر باشم. اگه به موقع نرسم، اونا ميرن تو و من نه تنها نميرم تئاتر، بلکه اون مسير مسخره رو بايد تنها برگردم. بايد بدوم. دويدن برای مردم عجيبه. می دوم. لحظه ی آخر می رسم. نفس نفسم تا توی سالن هم ادامه داره تا کم کم آروم ميگيرم. از خودم خوشم ميآد که دويدم و کم نياوردم.
نزديک چند ساعت قبل تر از چند ساعت قبل:
تعاونی. چای سبز. چای سياه. گپ. سرما. آفتاب. سر در گريبان و مهربان.دانشکده. تعاونی.عقب ماشين فريدون.مهربون.دلم ميخواست نازت کنم و بگم که نگران نباشی...غد بازی داستان هميشه ی ماست انگار. مهربانی و دوستی هم. بازی بازی کردن هم. خوب درک می کنم. انگار که وقتی همه چيز خوب است، نه که عادت نداريم، شروع می کنيم به جفتک انداختن! خودش نوعی بيماريست، اما خوب قابل درمان هم هست خوشبختانه! ريسکی که هست، اما خوب...آدم خيال خودش بهتره آروم باشه حتی المقدور. و اميدوار به درك مخاطبش. اين شعر يه آهنگه که چند هفته پيش آهنگشو يکی از دوستام برام فرستاد
One look at love
And you may see
It weaves a web
Over mystery,
All ravelled threads
Can rend apart
For hope has a place in the lovers heart.
Hope has a place in a lovers heart
Whispering world,
A sigh of sighs,
The ebb and the flow
Of the ocean tides,
One breath, one word
May end or may start
A hope in a place of the lovers heart,
Hope has a place in a lovers heart.
Look to love
You may dream,
And if it should leave
Then give it wings.
But if such a love
Is meant to be;
Hope is home, and the heart is free.
Under the heavens
We journey far,
On roads of life
Were the wanderers,
So let love rise,
So let love depart,
Let hope have a place in the lovers heart
Hope has a place in the lovers heart.
Look to love
And you may dream,
And if it should leave
Then give it wings.
But if such a love
Is meant to be;
Hope is home, and the heart is free.
Hope is home, and the heart is free.
چند ساعت بعد از چند ساعت قبل:
ياد غاده السمان خوندن ها سر آمار احتمال فرهادی می افتم...
just these!