Wings of Desire :-)
23.11.08
يار دبستانی من...

پ.ن. پرنده اش در دست

نگاهش در آسمان می گشت؛
کم نبود،
چندين هزار اميد آدميزادی هرشب روی سينه اش به خواب می رفتند
کم نبود
...



4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
ان روز که نان به دستت بود
وتامچ دستت درسطل شیربرنج
سربازی گشنه .ظرفها را می شست
پای من در عدسی
شاه توت.گردو.خرمالو
بستنی لیسیده شده توسط مجهول
گرما/پشه/کولر بی اب/پنکه سوخته..
اکنون
از بس ژله خوردی باااد کردی
کمی استراحت خوب است
PoLaR

Blogger Nazanin said...
:).. shaayad kami esterahat khub bashe.. :|

آخ از این مردان بزرگ که ...

Blogger Nazanin said...
مردان بزرگ...؟