عمو زنجير باف؟
شنيدم زنجير منم بافتی!
اما آخه، انقد چرا...انقد دور انداختی؟
پشت دريا، يکمی بالای آسمونا، نزديک آفتاب...
تو بال ديدی به بدنم، يا که يه طوقی گردنم، انقد دور انداختی؟
عمو زنجير باف؟
تو که زنجير منو بافتی، اون ور شب انداختی،
بهم بگو...بهم بگو
کی از کجا اومده پشت کوها، اون دوردورا نشسته منتظر واسه ماها؟
که ما بريم، اول حسابی گرممون کنه
چايی داغ بمون بده، آروم و محکم، مهربون، بغلمون کنه
شعرای شاد زمزمه کنون، يا تو سکوت، باهم بريم راه بريم، حسش اگه بود، بدويم
وقتی غم اومد، نرم نرمک نازمون کنه، صبر کنه تا بباره، تموم شه، بگذره
وقت سحر، که نيمه خواب، لبخند مهربون داشته باشه
وقتی تو راهيم تا پشت کوه، هوامونو داشته باشه..صبر کنه..چايی رو آماده کنه
عمو زنجير باف؟
زنجير منو بافتی؟
8mede ghotbi ino dark mikone
8mede west