اينجا تقريباً همه جوگير می شويم. جو نمره ی تافل و جی-آر-اي و امثال آن. جو رتبه ی دانشگاهی که برای فوق يا دکترا می خواهيم پذيرش بگيريم و ديگر هيچ. هويت خيلی آدم هايی که من اين روز ها می بينم را همين تشکيل می دهد که در چه دانشگاهی و با چه عددی پذيرفته می شوند.
و خيلی بها ها پرداخت می شود و من می ترسم از پشيمانی اين همه آدم بعد از چند سال. سخن های تلخ و حتی بدتر که تو که با فلانی شش تا پروژه داری! و چه قدر عادی شده است اين فضا
واقعاً مدرک را که از فلان دانشگاه جهان اول(!) گرفتيم، شاد می شويم؟؟؟! واقعاً اين چيزی ست که راضی مان می کند؟ ما می خواستيم اين طوری شود؟ اين شد همه ی زندگی؟ وووووه! من فکر نمی کنم گله ام ماجرای گربه دستش به گوشت نمی رسيد و شانس نزديک به صفر من در فوق ليسانس خواندن در استنفورد باشد.
جالب اينجاست که به نظر اين جو را خودمان هم می سازيم. اين که چه فرايندی ست که طی می شود را نمی دانم
پ.ن. من خودم را بسازم، کلی کار کرده ام. هرچند که خوشبختانه تا حدی از جو دانشگاه عقبم
من دلم می خواهد همه مان بدون هيچ لايه اي و پوششی، مستقيماً آرام و شاد باشيم. فقط همين. حالا گيرم که همه هر فکری هم بکنند.
به همين شادی بسيار قناعت کرديم..چه کنيم ديگر؟ شما ببخشيد
فک کنم از وقتی یه سری از بچه ها تابستون امسال رفتن جو دانشکده خیلی منقلب شده
man ba jave uni moshkeli nadram.
sharif az ghadim az vaghti avalin dadashe man inja bood ta alan K man Dge akhrin ozve khoonevadaeam ke miyam sharif, injam haminjori boode:)))
vali man nazdike 1saale daram B in fekr konam!
k in hamun chizie ke bayad donbalesh bashim.
khoobe vali motmaenam ke in hameye zendegi nist;)
oonjuri ke doost dari zendegi kon na unjori ke baghie zendegi mikonan,fekr mikona ya migan doroste;)....
نسبتاً مراقب اعصابم باشم..واسه همين روی(!!) اعصاب نيست! اما شاکی که هستم! و من ميگم که می تونست خيلی بهتر از اينها باشه.
--
آذين، ا؟ خوب منم جوگير می شم گاهی، اما معمولاً سريع متوجه ميشم و به اين فکر می کنم که واقعاً...؟ حرف من حتی اين نيستش که اين خوب نيست(يعنی اصلاً من کی باشم که بخوام بگم خوبه يا بد!)، اما فکر می کنم که
جوی که هست اينه که ملت بدون اينکه بدونن دارن چی کار می کنن، افتادن تو جو! واقعاً فکر می کنم هر آدمی فارغ از اينکه چقدر به ساينس* تو زندگيش اهميت بده، به چيزای شايد ساده تری واسه ی شادی و رضايتش نياز داره.
واسه ی من اين پروسه بخشی از زندگيمه، اما نمی خوام بقيه ی زندگيمو کوفتم کنه!!حتي با شرايط خاصي كه دارم و بعضي هام ميدونن كه ايران موندن در طول زمان برام واقعا "سخت تر" هم ميشه. اميدوارم که موفق باشم(باشيم).
و اينکه چرا بايد رفتن دوستای آدم، اين جور تأثيری بذاره؟؟! ايده اي ندارم.
مثلاً سر نمره ی تافلم خودم هم می دونستم که جوگيريه، اما هرکار می کردم، جو قوی تر بود!!! اين شد كه اين ماجرا پررنگ شد و يك داستان ديگر.
ممنون از بابت تیتر. دغدغه ات رو کاملا درک می کنم از بابت مشکل داشتن با تیتر. من خودم هم بعضی وقتها خیلی مساله دار با این قضیه ولی همونطور که گفتم مطالب عنوان دار رو راحت تر می شه بهشون ارجاع داد و برای خوندن به بقیه پیشنهاد داد.
باز هم مرسی
har kas az rahe khodesh mitoone inkar ro anjam bede,hala inke rahe yek nafar, ma ro asabi mikone in moshkele mast na oon!
ehsase ghoror kardan ham yeki az neshanehaye rezayat az khoode!pas hamin dige...(sh)