Wings of Desire :-)
15.10.08
من غول چراغ جادو نيستم، من نه می توانم پرواز کنم، نه می توانم مسير زمان را تغيير دهم، و نه آدم ها را.

و ديگر نمی خواهم خيال ببافم که اگر بودم، چه می کردم. همان چيزی که چند ساعتی امروز آنقدر با وسواس و ظرافت بافتم..و تمام مدت هم می دانستم که نتيجه اي ندارد. مثل پکی که آدم ها می زنند و آگاهند به اينکه آن دود است، نه اکسيژن. اين دست بافته ی من، و بسياری ديگر که در ساليان بافته ام، نه هرگز مرا شاد می کند، نه ديگری را؛ مثبت که بنگرم، بيهوده است، اگر نه مضر.

من می خواهم لحظه را، خودم را، زندگی کنم؛ فقط همين؛ اين که ديگر غول چراغ بودن نمی خواهد.

---

بادا به سمتی رشد کنم که ببخشم بی چشمداشت، بگذرم با مهر، و نگذرم از توانايی هايم.
بادا که بی مرز، مهر بورزم.

---

بی زران از دستبرد رهزنان آسوده اند
ذره را دل از نسيم صبح گاهی می تپد
--صائب تبريزی

1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
ghol nemikhad to khodet ye fereshtee ke mitooni be khaste hat beresi:*