تو کتابخونه ی دانشگاه نشستم..حوصله ام از خوندن مقاله ی شصت صفحه اي سر ميره..اتفاقی کليپ
.Don't give up, You are loved
. رو می بينم
اگر خودم مجری (!) اين کليپ بودم، حسم خيلی شبيه وقتی بود که ورزش می کردم با تمام سختی، و به هر حال هر حرکتی رو که می بايست انجام می دادم ادامه می دادم که به خودم ثابت کنم که "می تونم". يکی از جذابيت های ورزش کردن هم برام همين اراده و ادامه ست. حسی از قدرت و اميد! تعجب می کنم که در کودکی از ورزش گريزان بودم. شايد برای نا آگاهی من و معلم های ورزشم بود.
حالا، در حالی که کار هايم زياد و سختند، نتيجه معلوم نيست..و احساساتم صافند، شفاف و جوان و شايد آسيب پذير و ظريف..ادامه می دهم..خوب راستش گاه بازی بازی هم می کنم! من خودم هم دقيقاً درک نمی کنم که چرا اين طور شده ام(با چيزی جز شهود درونی ام)..اما چند ماهی هست..برای همين فکر می کنم چيزی بيش از يک توهم يا اتفاق يا بی خيالی است که اين قدر نسبتاً کم مشوش می شوم و با "همه" ی واقعيت هايی که وجود دارند، "آرام" ام.
حال من خوب است،
دلم کمی هوای تازه ی باران خورده می خواهد
کمی علف تازه و يک دشت فراخ که بدوم
و
فراوان مهر
...
انگار که از آغاز برای مهر بود که آمدم..هرچه می گردم، چيز ديگری اين قدر وسيع نمی يابم
دوما تو کتابخونه نشستی کلیپ میبین ؟ !!! خیلی پیشرفته اید بابا . :-)
ورزش کن برات خوبه . :-)
ايشان حسي از قدرت و اميد داشت و مي خواست به خودش و ديگران ثابت کند که " مي تواند". و مي گفتند که با وجود همه واقعيتهايي که وجود دارند کشور آرام است
و بعد هم مهرورزي و از اين حرفها
انگار که محمود از آغاز براي مهر بود که آمده است.
:D
هيچ کس دقيقا درک نمي کند که چرا اينجور شده است
الفيا
ايشان حسي از قدرت و اميد داشت و مي خواست به خودش و ديگران ثابت کند که " مي تواند". و مي گفتند که با وجود همه واقعيتهايي که وجود دارند کشور آرام است
و بعد هم مهرورزي و از اين حرفها
انگار که محمود از آغاز براي مهر بود که آمده است.
:D
هيچ کس دقيقا درک نمي کند که چرا اينجور شده است
الفيا
---
جملت ايهام داشت علی
! يعنی واسه ی خوندن نوشته نشدن، يا اصلاً کلاً نوشته نشدن؟
ميگم شما دستيار نميخوای من بيام اونجا؟؟!
اون وقت اصلاً هر مقاله اي بگی می خونم! اصراری رو تعداد صفحاتشم ندارم!
ba tashkor 8mede west......
matalebe jalebi darin
hatman be manam sari bezanin
shad o raha