Wings of Desire :-)
1.5.08
فقط "بودن" تو در رؤيا، که موهايم را شانه می زدی،
باد باران خورده ی بهاری بود،
بر من وزيد و باز گذر کرد.

ارديبهشت هفت سال پيش بود که از خانه به رؤيايم آمدی و بعد از آن، ديگر به رؤيايم است که می آيی و می روی.
حالا هر وقت که می آيی،
ساکت تماشايت می کنم،
تلاش می کنم ببوسمت، ديگر کسی نمی گويد تازه خوابيده، بيدار می شود و من با سادگی تمام باور کنم و منتظر بيدار شدنت بمانم.

حالا من که خوابم، تو منتظر بيدار شدنم می مانی؟