بهار و کودکی هايم، قدم زدن ها با مادر، گردش ها و گل جمع کردن ها با پدر...عاشق اين گل ها بودم آن زمان ها.
-------
قلب من،
آيا به خاطر رؤياهای زوال ناپذير توست
که همواره چراغی بر می افروزم
در تاريک روشن واپسين لحظه های غروب
(Yosano aikiko)
-------
از مقدمه ی کتاب "زنانی که با گرگ ها می دوند" نوشته ی دکتر کلاريسا پينکولا استس که در حال مطالعه اش هستم:
"اما همين طعم های گذرا که در پی مشاهده ی زيبايی و يا به دنبال از دست دادن ها حاصل می شود، به قدری
مجذوب، به قدری هيجان زده و به قدری آرزومندمان می کند که در نهايت راه طبيعت وحشی را دنبال می کنيم.
ناگهان به درون جنگل، به سمت بيابان، يا به سوی برف می رويم و به شدت می دويم، چشم هايمان را به زمين می دوزيم،
گوش هايمان را تيز می کنيم، زير زمين را می گرديم، روی زمين را می گرديم، و همه جا را به دنبال يه کليد، يک رد پا، يک نشانه از
اينکه او هنوز زنده است و ما فرصت را از دست نداده ايم، جستجو می کنيم. و وقتی رد او را می يابيم، همان اتفاقی رخ می دهد که مشخصه ی زنانی است که مسافتی طولانی تاخته اند تا به چيزی برسند. کارمان را ترک می کنيم، ارتباطمان را قطع می کنيم، ذهنمان را پاک می کنيم، صفحه ی جديدی باز می کنيم، می خواهيم قواعد را بشکنيم و دنيا را متوقف کنيم، چرا که ديگر حاضر نيستيم بدون او پيش رويم."
کتاب خوبيست، هرچند که گاه خيلی پرچانگی می کند، که پديده ی نادری در عالم کتاب نيست. فقط بگويم که
ضمير "او" در جمله ی پايانی اشاره دارد به "طبيعت وحشی زن".
-------
پ.ن.
ندا آمد که نوشته هايم دارند خيس می خورند. بگذاريم راحت باشند!
در مسافرت نوروز به پنج استان کشور، به اندازه اي بيش از يک هفته بزرگ شدم. سپاس!
پ.ن.اصلی. درس نخوندم! سال آخر ليسانسمان شد و ما کمثله يک دانشجوی نمونه درس نخوانديم که نخوانديم که نخوانديم.
خداوندگار ما را برکت دهاد!
2- in ketab ro biar ma motalee konim! :D
3- cheghadr arumee inja! :D
4- ma ham baad az in 4 sal adam nashodim ke nashodim ke nashodim! :D
5- manam asheghe in tabiate vahshi e khodemunam ! :D :*
6- ba tashakor ! :D
khoda rahmateshoon kone
dost daram tarze fekreto, axat hazere, babatesh bayad macham koni.
elham a
manam bazi!:D