دل و بينی و چشم و نفس که باهم بگيرد
يعنی کاغذ خيس است و بايد کمی نفس کشيد.
...
مگذر و مگذار
پنهان چو دلع می گفت تو دردت درد مردم است، می گویی درد بی دردي.
من از اين اميدی که در گريه هايم هم هست، ترسيده ام..از اميد نه، از اينکه روزی نا اميد شوم، ترسيده ام.
خيلی جالب است که هيچ لحظه اي ديگر برنميگردد، اين سال ها نيز.
درد بی دردی علاجش آتش است
اما از درد مردم چیزی نگفته
anham agar ba fin dorost nashavad karish nemitavan kard
نگران نباش نازنینم