---
"-بعضی آدم ها دام در حال بريدن چيز ها هستند تا دوباره به هم وصلشان کنند.
-و بعضی مردم چيز ها را می برند و می گذارند تا ديگران وصلشان کنند."
(برگرفته از کتاب داستان هايی از نويسندگان زن انگلستان؛ انتشارات خجسته؛ مسافر خوش گذرا؛ الا دارسی)
"آسمان سربی بودرودخانه سربی بود. لوسی ايستاد و از بالای پل نگاه کرد. در رودخانه فقط حرکتی آرام
ديده می شد، در آسمان، آرامش قبل از طوفان بود و برای کسی که توانايی ديدن دورتر ها را داشته باشد،
طراوت بعد از آن."
(نقل از همان کتاب؛ لوسی رن؛ آدا رادفورد)
---
پ.ن. می گن آدم وقتی درساشو خونده، نصفه شبا ميره سراغ ياد داشتا و کتاباش!
اينو از شهريور هزارو سيصدو بيست يادمه. مام آدميم مثلاً خدای نکرده!
در نتيجه مشخصه که شبکه و منطق را فول کرده ايم،
يا بر عکس، يا حتا،
و بر عکس.
و هر موجودی که باشد، حرام است اگر در اوقات فراغت گذری بر
اين شبکه نکند.
---
نزار قبّانی:
...
دوستان،
من زخمی هستم که هرگز
سلطه ی خنجر را نپذيرفت!
dovoman ke : un "khodai nakarde ro khub umadi" :D:D:D
sevoman ke : jomleye akhar ...
:):|
chaharoman ke : mokhlesim :D:D:D
panjoman ke: delam mikhad baz off bezari "commeeeeeent":D:D unvaght ... :D:D:D
sheshoman ke : bashe baadan dare gushet migam ! :D
felan shab be kheir ! :D
sevoman ke khub nis in kara khanum! az shoma baeede!! vaaa hasrataa!!
dovoman ke goftam ke comeeeeeeentaato daadam k-kh! :D :D :D
avalanam ke bekush dar raahe mokhles budan! :D :*