Wings of Desire :-)
28.12.07

"نازي
دارم نگاه مي کنم و چيزها در من مي رويد. در اين روز ابري چه روشنم. همه ي رودهاي جهان به من مي ريزد.
به من که با هيچ پر مي شوم. خاک انباشته از زيباييست. ديگر چشم هاي من جا ندارد...چشم هاي ما کوچک نيست، زيبايي
کرانه ندارد..."

(هنوز در سفرم، سهراب سپهري)

اين کتاب رو که هديه گرفتم، اولين بار که بازش کرديم، اين اومد.

---

دل عبث چندين ز تقدير الهي مي تپد
مي شود قلاب محکم تر چو ماهي مي تپد
ز اضطراب دل دمي در سينه ام آرام نيست
بحر بر هم مي خورد چندان که ماهي مي تپد
نيست آسان بحر را در کوزه پنهان ساختن
عارفان را دل به اسرار الهي مي تپد
برق اگر گردد به گرد کعبه نتواند رسيد
رهنوردي را که دل بر هر سياهي مي تپد
چشم بد بسيار دارد در کمي اسرار عشق
کاه را پيوسته دل بر رنگ کاهي مي تپد
بي زران از دستبرد رهزنان آسوده اند
غنچه را دل از نسيم صبحگاهي مي تپد
پرتو خورشيد چون تيغ از نيام آرد برون
ذره را دل در سينه خواهي نخواهي مي تپد
تحفه ي جرمي به دست آور که در ديوان عفو
جان معصومان ز جرم بي گناهي مي تپد
اين جواب آن غزل صائب که مي گويد ملک
نور در ظلمت، سفيدي در سياهي مي تپد

(صائب تبريزي)

سرمايی و پايان ترمی و ميل روز افزون ما به مطالعات غير درسی، عکاسی، سفر...خدايا ما را
سر عقل بياور.
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
vaaaaaaaaaaaaaay nazanin kheyli haal mikonam baa postaat!
kheyli haal daad >:D< :-*

Anonymous Anonymous said...
hmm .. / . :*

Anonymous Anonymous said...
tazegi ha az sher haye saaeb kheli khosham oomade, age dary baram mail bezan,