پيش نوشت: با يک اصطلاح که برای خودم جديد است و فکر می کنم که کسی قبلاً به کار نبرده باشد، حرفم را می زنم
و می روم زير تيغ دندان پزشکی!
خود نوشت: از اين که می بينم آدم ها، خيلی از آدم ها، احساسات و افکارشان را کنسرو می کنند
احساس تأسف و اندوه می کنم ... از اين که آدم ها خودشان را (به اصطلاح آشنا) می بندند.
باز کردن در اين جور کنسرو ها را اصلاً دوست ندارم.
نمی دانم، شايد يک دليلش آموزش نديدن مردم است، و يکی بی توجهی و عدم احساس مسؤليت خودشان.
من نمی فهمم چرا زندگی را با بی تفاوتی طی می کنند.
پی نوشت دوم: ببخشيد، دکتر دندان پزشکم منتظر است. ترسم اگر دير شوم، گويد که دندانت را با در و طناب بکشم تا
ديگر دير نتوانی شدن و کنسرو کند دندان هايم را.
پی نوشت اول: اما با همه ی اين ها کنسرو (کنسرت؟) ذرت شيرين بسی به کام ما شيرين آيد.
اینقدر به تاریکی لعنت فرست شمعی روشن کن
تقدیم به انسانیت و دوستار انسانیت
مزدک
khoshhalam ke dobare webloge nazanineto khundam
baraye emtehanatam doa kon!