اين درون است.
اين هم برون است.
تونستی جدا کنی؟ نشد؟
حالا می تونی يک مسير دو طرفه اينجا خلق کنی؟
می تونی تصور کنی خودت رو در حالی که دنيای ذهنی ايده آلت رو مقابل(درون)چشمان خودت می بينی؟
ميتونی.
کمی خيال پردازی جهت يافته، برای زنده بودن لازم است.
می تونی توانايی هات رو ببينی؟ دانشت رو؟ امکاناتت رو؟ هستی رو؟ خودت رو چه طور؟ هستی يا نه؟
ميتونی.
خيلی چيز ها را بايد ببينی...باور کن که هر چه دير تر ببينی، دير تر ويرانش ميکنی، پس دير تر باز خواهی آفريدش...دير تر لحظه ی بودنت را خواهی فهميد.
اين يک واقعيت است که در کوير هم باران می بارد؛ اما بگرد ببين بعد از بارانی که باريد چه رخ داد و چرا؟
در کوير مکان هايی هست که از يک خط به واقع خط به آن طرف، ديگر باران نمی بارد. در يک لحظه اين طرف خط باران می بارد و گياهی می رويد در حالی که آن طرف خشک خشک است. خودم ديده ام(کوير مرکزی). شگفت آور است.
پس کوير را که ديدی، به فکر چاره باش. چاره را که دانستی، وارد عمل شو. ريسک کن. يک بار به خودم گفتم:"ريسک کن...برو." رفتم. برای وارد عمل شدن چی لازم داری؟
شايد آنچه من هستم، حاصلی از اين ريسک کردن های بيش تر باشد. بيش تر از گذشته ی خودم.
اين فکر است.
اين هم عمل است.
تونستی جدا کنی؟ نشد؟
حالا می تونی يک مسير دو طرفه اينجا خلق کنی؟
اين يک آدم است.
اين هم يک آدم است.
تونستی جدا کنی؟ نشد؟
حالا می تونی يک مسير دو طرفه اينجا خلق کنی؟
اگه بقيه رو بشه تنهايی ساخت، اين يکی رو نميشه.
عدالت يعنی هر کسی در جايگاه خودش باشد. و هر کسی سهم خود را عملاً انجام دهد.
مسير ها را که ميسازی، حواست خيلی به تعادل و توازن باشد. وگر نه، ويرانشان کن. و از نو بساز.
:))
hamishe hadeaghal 2ta rah vojood dare!
agaram nabashe khodet misazish chon doos dari entekhab koni
mage na? ;)
Ali:
کدوم خط منظورته؟ به نظرم يه بحث کلّيه(هر دو).
يعنی هم اجتماعيه و هم فردی. حد اقل کسی که
می خونه ميتونه هر دو تا برداشت رو داشته باشه. اولش هم با همين مضمون شروع شده که:
درون و برون؛ فرد و اجتماع.
چه سؤالی!!!
مسأله انتظار تو از محيط در قبال بودنت است؛ معمولاً در قبال خوب بودنت و يا
حتی تمايلت برای خوبی ها. برای اينکه
هستی
به نظرم بخشی از آنچه سهيل حاصل خيزی می نامد هم همين است. اينکه محيط
اين را بفهمد که هستی و بودنت را ارج بنهد. تصور کن جامعه اي را که همه ی افراد آن
در هر جايگاهی که باشند اين انتظارشان بر آورده شده باشد. در چنين جامعه اي عدالت
خيلی نزديک است.
حتی گاهی بعضی ها ميگويند: بفهميد، نه برای من، که برای خودتان.
نگرانی برای آن ها. ياد آن مصاحبه ی دالايی لاما افتادم.
neveshtehat mano yade ye adame bozorg mindaze...
paolo koelo...
age be jaaye khiaal pardaazi begam takhayyol, khoobe?
baraye inke baraye didan e cheshm andaaz e aayandat(az har nazar/vision) lazeme ke takhayol dashte baashi; ama na inke tooye khiaalaatet zendegi koni!
jaaygaah:
ki jaygaah e baghie ro moshakhas mikone? tuye in system mamulan kasi ke ghodrat(ghodrat inja ya`ni: pool, tavanayi va pasture e physici hatta, shohrat,... va kalaagh boodan!)daare.
ama osoolan har kasi bayad jaaygaah e khodesh ro khodesh ta`iin kone va besaaze. ke dar natije kaari ke ma bayad bekonim ta`in e in jaaygaah va harekat baraye hozoor dar aanja ast. na?!
در مورد جایگاه هنوز نتونستم با شما موافق بشم. به نظر من هرکسی می تونه جایگاه خودش رو بشناسه اما لزوما نمی تونه در همون جایگاه قرار بگیره. تعیین جایگاه و یا همون قرار گرفتن در جایگاه اگه از دیدی دین و یا از دید دیگه اخلاق پشت سرش نباشه خیلی وقت ها نمی تونه درست باشه. البته این مورد رو با شما موافقم که وظیفه هرکس، حرکت به سوی جایگاه خودشه. اما سوال اساسی من اینه که آیا اصلا عدالت یعنی در جایگاه قرار گرفتن؟؟؟ اگر قرار باشه عدالت به معنای در جایگاه قرار گرفتن هرکس باشه با این ترتیبی که گفتیم و یا در واقع گفتید که جایگاه افراد رو قدرت تعیین می کنه پس اجرای عدالت حسابی با مشکل برقراره و نشدنی. به عبارت دیگه آدم هم و غم خودش رو گذاشته برای اجرای موضوعی که اصولا عوامل دیگه ای دارن اون رو اجرا می کنن.