خيلی حال قشنگيه ... خيلی وقت بود که اين جور حسی نداشتم ... بدون اينکه زندگيم بدون مسأله و ... باشه ، حس آرامش عميقی دارم ... البته يک احتمال ديوونه شدن هم هست که اون در صورتيه که بزنم به کوه (که اگه آخر اين هفته اين کارو بکنم ، نمی دونم چی بايد راجع به ديوونه شدنم بگم ) ... دقيقاً نميدونم چی شد که اين جوری شد ... در حالی که يه عالمه درس و پروژه دارم ... کلی کتاب نخونده و کارای نکرده دارم ... در حالی که خيييييلی چيزا هست که نمی دونم ... در حالی که نگران خيلی آدما و خيلی چيزا هستم
... در حالی که حتی ممکنه الان هم گريه کنم ... در حالی که دلم هنوز هم خيلی زياد تنگ ميشه ... در حالی که به آينده م فکر می کنم ... به اينکه می خوام چه رشته اي رو ادامه بدم ... کجا زندگی کنم ... در حالی که به بچه ها فکر می کنم که بعضی هاشون رفتن و بعضی هاشونم دارن ميرن و بعضی هاشونم در تکاپو هستن... و از رفتنيا بيش تر از همه به ˜ حميد ... و در حالی که آهنگ گوش ميدم و دارم اينجا می نويسم ... اما من احساس می کنم که مسيری که دارم خلق می کنم خيلی قشنگ و عاليه ... تغييرات مثبت ... اون قدر ها هم مهم نيست که چی شد که اين جوری شد ... چون دفعه ی بعدی در کار نيست ! بار بعد از اينها هم بهتر خواهد بود ... زهرااااااااااا بيا بريم کوه ... بچه هااااا بياين بريم کوه ... من دارم لحظه شماری می کنم ... برای لحظه های بعدی ... وااای ... من دارم نفس می کشم
...
...
Nazanin
O ... Lord ... Yes ... She`s goin` to stay with me ... anywhere ... any time ... forever ... :-)
Vaghean Hayejan az neveshtat mibare :)
Dar morede poste ghabli ham bayad begam Be nazare man Nazin ye dokhatre fogholade bahayejan va gheire ghabele pishbiniye
Ghorbanat Elham,
من معمولا توی همچین حالاتی - اگه درست فهمیده باشم - این شعر سهراب رو با خودم زمزمه می کنم که
من چه سرسبزم و زیبا امروز ... و دلم می خواهد بدوم تا سر کوه ...
فدای شما، ناصر
مثلاً الان ، خيلی از دست يک استادی .
عصبانی هستم ... نمی دونم واقعاً روی چه حسابی استاد
انتخاب می کنن ... يک استاد فقط نبايد راجع به اون درس اطلاعاتش زياد باشه ، خيلی چيزای ديگه هم
لازم داره . دلمون خوشه که مثلاً ... !!!
اما اون آرامش (درونی) هنوزم هستش ... اما نوعش الان با
ديشب که پست کردم فرق داره ، اما بودنش خوبه و پر از اميد ... گاهی وقتی نگاه ميکنم ، می خوام جواب
اين سؤال رو پيدا کنم که بارز ترين ويژگی آدم (نوع آدم) چيه ، در نهايت يکی به مهر و يکی به اميد می رسم .
که البته
ميتونم بگم اولی دومی رو در بر ميگيره . در حقيقت اولی همه رو
دربر ميگيره .
خوب ، خيلی وقتا آدم حس های مختلفی داره ... و اونا رو در وبلاگش نمينويسه ، اما بعضی وقتا هم
می نويسه ... بعضی وقتا لازمه .
يک موضوع ديگه هم که امروز بيشتر بهش آگاه شدم ، اينه که اين يک حس کلّيه (بهش ميگم روح کلّی) و
اينه که خيلی نادره ! يعنی با تمام وجودت تمام اون چيزی رو که وجود داره دوست داری ... همين .
يعنی فقط کافيه که چيزی (اينجا راجع به آدم ها صحبت می کنيم)با تمام وجودش حضور داشته باشه ، همين کافيه ؛ کم چيزی نيست ، هست ؟
در واقع اگه بخوای زنده باشی ، راهش همينه ، اينکه تمام "هستی" ت رو زندگی کنی . تمام
تمامشو ... بالا و پايين ... زشت و زيبا ...
زهره جان و بقيه ی دوستان (اگه الان اينجا رو ميخونين) منظورم
از تاپيک* امروز اينجا بيشتر روشن شد . پاراگراف قبلی .
مرسی از همه :)
در کنار و بر کنار و ....
ما چرا گم شدیم ؟
چمن های باق ما را آب برد
زندگی را آب برد
گل سرخ شازده کوچولو
همه را
...
نازنین جان سلام
شما چه حالت قشنگی دارید
و چقدر روحتان بازیگوش است
همیشه شاد باشی
و صبور
آنقدر صبور
که هر دلتنگی را اگر صبر بخشی
از صبوریت هیچ نکاهد
از حالت استفاده کن و نترس
خرد والایت آینده ات را
رنگیین نگاه خواهد داشت
مرحم دردهایی
نازنین جان در ضمن من دارای یک خانه دیگر هم شدم
http://wale.blogfa.com/
در آنجا تصحیح شده نوشته هایم را میگذارم
سری به آنجا بزنی و نظرت را بدهی خوشحالم خواهی کرد
و در حالی که
آهنگ گوش ميدم و دارم اينجا می نويسم
چقدر زیبا
و در حالی که های شما
با کلمات دیگر جمله ها بازی میکنند
و چقدر صدای بازیشان خوش آهنگ است
خرسند و چالاک بمانی
سعید از برلین
خيلي زود
هيچ کس چيزي به من نگفت و به همين دليل هيچ وقت سردر نياوردم
که خيلي خوب چقدر زود تبديل مي شود به خيلي بد
آفتاب تبديل شد به سايه به باران
شور و شوق تبديل شد به لذت به درد
ترنم ترانه هاي دل انگيز عاشقانه جايش را داد به سر دادن سرود هاي غم انگيز
خيلي زود
با " تا ابد " شروع شد
و ابد تبديل شد به گاهي .......... به هيچ وقت
و " مرا دوست داشته باش " تبديل شد به " جایی هم در قلبت برای من در نظر بگیر " ........ خیلی زود
خیلی خوب ......... زود تر از آنکه فکر می کردیم تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود
اگر هیچ کس به تو نگفته باشد حالا دیگر باید بدانی
که خیلی خوب خیلی زود تبدیل می شود به خیلی بد
خیلی زود
*** شل سیلور استاین ***
به اندازه همه قشنگی هایی که درختای پاییزی دارن به زمین تقدیم میکنن پرمهر و پرامید باشی
پنجره اي که به روز هم
درک هر چه هست زيباست
اصلاً ، اين خود "درک" است که زيباست
می گويم ، فهم آن چه در قصد انجام آن هستی مقدم به انجام آن است ..
فهم آن چه که هست ، تمام چيزی ست که هست ، هر چه می خواهد باشد ؛ خواه به زيبايی زيباترين
چيزی که در روياهايت داری ، و خواه به زشتی زشت ترينشان .
اگر چيز مهمی وجود داشته باشد ، هيچ چيز آن قدر که "درک" تو مهم است ، مهم نيست .
Dearest Zahra , Yes ! that`s it ! ... let somebody hear it here ! :D ;)
ama midoonam mikham sar bezaram be kooh o biaboon
heiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiin
ehsas kardam hichi navafahmam !
akheiiiiiiiiii rasti to cheghad naz bidiiiii jiiiiiiiiiiiigaaaaaaaaaaaaaarrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrrr
فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
براي پرواز موقعيت هاي بيشتري داشتم و بيشتر هم زمين خوردم .
معني اش اين نيسن كه عاقلترم ...
معني اش اين است كه بيشتر سختي كشيده ام .
فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
فرزندم ، من در جاده هاي بيشتري قدم گذاشته ام ... فقط همين .
از دويدن خسته شده ام در حالي كه تو تازه خزيدن را ياد مي گيري .
به سمت جايي مي روي ...
كه من آنجا بودم ... و مي دانم كه در آنجا خبري نيست .
فرزندم ، من چند سال بيشتر از تو تجربه دارم ... فقط همين .
حالا كه خداحافظي مي كني دخترم ، هيچ وقت از حرفت برنگرد .
بايد پرواز كني ، براي اينكه عقاب هاي جوان صدايت مي زنند.
و روزي ، وقتي پا به سن گذاشتي ، به يك جوان لبخند مي زني .
و به او مي گويي ، فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين.
فرزندم ، من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همين .
مي گويي ، براي پرواز موقعيت هاي بيشتري داشتم و بيشتر هم زمين خوردم .
معني اش اين نيسن كه عاقلترم ...
معني اش اين است كه بيشتر سختي كشيده ام .
فرزندم ، من چند سال بيشتر از تو تجربه دارم ... فقط همين .
استاین/شل سیلور