تمام تلاشم را می کنم تا ايده آلم را بيافرينم . ايده آل من نزديک شدن به آن است ؛ و رسيدن به آن چيز ديگری ست .
از آن جا که ايده آل ذهنی (و احتمالاً بيرونی) من ، در حالت ايده آل ، هميشه در حال رشد است ، پس رسيدن برای من مفهومی دائم ندارد . يعنی در يک لحظه رسيدن را تجربه می کنم و لحظه ی بعد باز در حال نزديک شدن به بعدی هستم . و اين گونه ما هر دو در رشد و تجربه سهيم می شويم .
به نظر يک ايده آل شاعرانه می آيد ، و در واقع دشوار است و شيرين.
مثلاً
وقتی به قله می رسی ، لبخند می زنی ، خودت و همراهت را تحسين می کنی ، و به دنبال قله ی بعدی می گردی
(يا از قبل آن را در ذهنت داری) و صعود تازه اي را آغاز می کنی .
آن چه از آن به خوشبختی يا سعادت هم تعبير می شود ، در يک لحظه احساس می شود و اگر باز هم بخواهی
خوشبختی های تازه اي بيافرينی ، لحظات بعدی با تلاش برای رسيدن به خوشبختی بعدی و احتمالاً با چاشنی
شيرينی رويايی خوشبختی (های) قبلی سپری می شود ، تا تو از نو سعادت را بيافرينی .
يا وقتی نسبت به فرد يا پديده اي در تو علاقه اي پديد می آيد ؛ آن در يک لحظه است ، و لحظات بعدی اگر
بخواهی می توانی به باز آفرينی آن بپردازی . و می توانی بگويی که ايده آلت آن است که هميشه آن را باز بيافرينی . و يا به بيانی ديگر هميشه حقيقتاً آن را طوری تماشا کنی که قبلاً نديده اي .
اين مفهوم کمی دقيق تر تغيير ، آفرينش ، ايده آل ، و زنده بودن (يا شايد هم چيز های ديگر !) در کلام من است ، که با هم در تعامل هستند .
به اين ترتيب بديهی ست که آن چه در اينجا مطرح شد ، مربوط به زمان آفرنيش آن ، يعنی زمان وول خوردن کلمات در ذهن نويسنده است ؛ و قطعاً تنها زمانی باز آفرينی نخواهد شد که نويسنده مرده باشد .
to vaghean mahshari !ye dokhtar be seno sale to enghadrkhob benevise vaghean ye eftekhare ... ham baraye khodet ham baraye man ke bat dostam...
kheyli doset daram
movafagh bashi va delkhoshi panahet
آره متاسفانه مثل اینکه قسمت کامنت گذاری دچار اشکاله چند تا از رفقا هم تلفنی بهم گفتن
ولی نازنین خانم آنقدر وقتم تنگه و احساس خسته گی منو محکم گرفته که متاسفانه تو این چند روز نتونستم عیب رو بر طرف کنم که در اسرع وقت ترتیبشو میدم
ولی تا وقتیکه هنوز بیمار هست شما برای من تو سایت سعید بنویسد ناراحت نمیشه که هیچ وقتی از شما نوشته ای ببینه کلی هم خوشحال میشه
استادم هست ولی بچهُ خوبیه و از خودمونه
نازنین خانم منظور شما از (تعامل) همون {تأمل} هستش؟
مقاله قشنگ و سنگینی نوشه بودید دو سه بار همش خوندم
وقتی به قله می رسی ، لبخند می زنی ، خودت و همراهت را تحسين می کنی و به دنبال قله ی بعدی می گردی
موفق باشید
خداحافظ تا بعد
سیّد از هانوفر
سانی عزيز ، اينها که گفتم حکم نيست ! چيز هايی ست که برای من حضور دارد . و اما ! فکر می کنم که ايده آليست بودن
با رئاليست بودن منافاتی ندارد .
korkor
هنگام دیدار (یکی از) ایده آلهایم واقعیت جلویم را سد کرد
برای رسیدن به ایده آلم میبایست مانند دزدان در شب از دیوار بلند واقعیت بالا روم
ایده آلهایم را سالهاست که ندیده ام دلم برایشان خیلی تنگ گشته
برای نشکستن دل ایده آلم بود که درد شلاق را حس نمیکردم
وقتی متوجه شدم واقعیت با ایده آلم دست دوستی به هم نمیدهند مردّد شدم
ازم پرسید واقعیت رو بیشر دوست داری یا ایده آل رو؟ خواستم بگم پدر و مادر بچه هاشونو به یکسان دوست دارن ولی چیزی مانع اون شد، نمیدونم حقیقت دلیلش بود یا به خاطر ایده آل چیزی نگفتم. دیدم هنوز منتظر جوابمه گفتم بعضی وقتا اینو بعضی وقتا هم اونو
روزی که واقعیت و ایده آلم سخت در ستیز بودند، مرا به جرم در نظر نگرفتن واقعیات محکوم به اعدام کردند، اکنون دیگر نه من هستم و نه ایده آلهایم و تنها واقعیت آنجاست. من و ایده آلهایم میتوانیم واقعیت را ملاقات کنیم، اما برای واقعیت این امکان وجود ندارد، و من دلم به این خاطر برایش میسوزد، ایده آلهایم هم به این خاطر گاهی افسرده اند
روزی دوباره به دنیا خواهم آمد، سرشار از امید که اینبار واقعیت برادرش ایده آل را نکشد
هابیل به قابیل گفت امروز برای گرگم به هوا بازی به باغی بَرَمَت
نازنین جان سلام
به ایده آلهایت سلامی مخصوص دارم
میزون هستی؟
بیست هارو در حال ردیف کردن هستی؟
روز سه شنبه ات گلباران
سعید از برلین
View that there is the reality only as purely mental its and the subject its manifestation is.