چندانکه گفتم غم با طبيبان
درمان نکردند مسکين غريبان
آن گل که هر دم در دست باديست
گو شرم بادش از عندليبان
يا رب امان ده تا باز بيند
چشم محبّان روی حبيبان
درج محبت بر مهر خود نيست
يا رب مبادا کام رقيبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشيم از بی نصيبان
حافظ نگشتی شيدای گيتی
گر می شنيدی پند اديبان