در يکی از اين ظرف های اصفهانی -گل مرغی - حتی آب هم چه قدر خاص به نظر ميرسد !
اطراف ميز کامپيوترت بايد خلوت باشد ! چون خودش به اندازه ی کافی تسخير کننده هست ! وقتی اتاقت را کاملاً و بدون چشم پوشی (!) مرتب ميکنی ، شبش (بعدش - احتمالاً شب شده) ، بهتر ميتونی فکر کنی ! آخيش ... خلوت شد .
الان شب شده ! البته الان فردا به حساب ميآد ، آخ جون ، يه روز ديگه .
با نگرانی هام کنار ميآم ، خوبه ، فعلاً که قاطی نکردم . من بايد صبرم زياد باشه ، که کمه ! فکر کنم بدونم برای چی کمه !
نميخوام چيزی برام عادی بشه ، پس تغيير ميکنم ، و تغيير ميدم
اين هفته کنکوره ، وقتی ياد يک سال قبل خودم اين موقع می افتم فقط خندم ميگيره ! :)) ، آخه از بس که باحال بود ، اين روزا ديگه تکرار نميشه ، بعد ها بهش ميخنديد ، شما ها که کنکور داريد .
جداً من چه قد راحت بودم ، روز کنکور ، نوشيدنيمو يادم رفت ببرم تو ، رفتم بالا، ديدم نيست ، پايين داداشم اينا هنوز مونده بودن ، برگشتم ، گرفتم و رفتم ، خانومه نميذاشت ببرم ، ميگفت خودمون بهتون آب ميديم ، گفتم من آب نميخوام ، مال خودمو ميخوام :)) ، گفت نه ! گفتم رييس حوضه کجاست ، رفتم داشت اين بند های بديهياتو ميخوند ، گفتم من ميخوام آبميوه ی خودمو ببرم سر جلسه ، گفت تو مشکلت الان فقط اينه ؟؟؟ گفتم بله ،( البته مشکل که نيست ! =>اينو ديگه نگفتم! )گفت برو ببر من رفتم ، بقيه هم رفتن آوردن مال خودشونو . خنده دار نبود ؟ آخه الان خودم کلّی دارم ميخندم ! :)) بعد جلسه هم ، مثل *** ها هی ميخنديدم .
آهان ، يادتون باشه اگه يه جايی دنبال يه توان دويی چيزی ميگشتيم ، ممکنه تو سؤال بالايی چاپ شده باشه !
فقط راحت باشيد ، نتيجه ی تلاشتونو ميگيريد .