mohem ine ke mitoone hamishe be khodesh bege ke donya baaa parvaaz ghashangtar bood,
az tarafe dige ye eedeye jadid sakhte mishe: kermi ke doost daasht parvaaz kone,bad ye rooz pile kard o khast ke beshe ye parvaane, amma ye mosaafer az raah resid o in ghodrato(in tekraare bozorg baraye har parvaane) ro azash gereft
مسافر مزاحم؟! تكرار بزرگ ناتواني پروانه ها!؟ چه سخن ميگوييد شما مردان وزنان!؟ و شما نازنين !؟ آيا در دنياي پروانه اي به سر مي بريد و نه آنجا كه اراده مرد شگفتي مي آفريند؟ هيچ شگفتي در تاريخ نديده ايد؟ و اگر تاريخ نميدانيد، آيا هيچ شگفت مرد در ميان آدميان نمي شناسيد؛ آن كه با كليدواژه خودآگاهي داستان سرنوشت خود را،داستان شدن را، لحظه به لحظه و خط به خط نوشته باشد؟ . مباد مرد پيچيده در پيله ي ناآگاهي، پيله اي از جنس ناتواني و جبرباوري؛ چراكه آرزوي آفريدگارش براي او بسيار شگفت تر بوده است.آنچنان شگفت كه فرشتگان و ديگر آفريدگان را فراخوانده است به تماشاي اين آرزو، اين مرد: من مي دانم آنچه را شما نميدانيد. او.... آرزوي آفريدگار را خود در آن خواندني بخوان و آنگاه بيافرين؛ كه او پروردگاري تواناست.
چه خوب درمي يابي شايد در پيله بماني؛ حتي سالها. اما مهم اين است :از آن دم كه پيله باز شد و دانستي پر پرواز نداري؛ ديگر بس پروانه نماني. دمي بعد پرواز كني؛ آنگونه كه ميشود در اين دنيا پرواز كرد. شايد با بالهاي يك عقاب گرچه هنوز هم دلت به نازكي پر پروانه ها باشد.
az tarafe dige ye eedeye jadid sakhte mishe:
kermi ke doost daasht parvaaz kone,bad ye rooz pile kard o khast ke beshe ye parvaane,
amma ye mosaafer az raah resid o in ghodrato(in tekraare bozorg baraye har parvaane) ro azash gereft
چه سخن ميگوييد شما مردان وزنان!؟
و شما نازنين !؟
آيا در دنياي پروانه اي به سر مي بريد و نه آنجا كه اراده مرد شگفتي مي آفريند؟
هيچ شگفتي در تاريخ نديده ايد؟ و اگر تاريخ نميدانيد، آيا هيچ شگفت مرد در ميان آدميان نمي شناسيد؛ آن كه با كليدواژه خودآگاهي داستان سرنوشت خود را،داستان شدن را، لحظه به لحظه و خط به خط نوشته باشد؟ .
مباد مرد پيچيده در پيله ي ناآگاهي، پيله اي از جنس ناتواني و جبرباوري؛ چراكه آرزوي آفريدگارش براي او بسيار شگفت تر بوده است.آنچنان شگفت كه فرشتگان و ديگر آفريدگان را فراخوانده است به تماشاي اين آرزو، اين مرد: من مي دانم آنچه را شما نميدانيد. او.... آرزوي آفريدگار را خود در آن خواندني بخوان و آنگاه بيافرين؛ كه او پروردگاري تواناست.
هوه هوه هوه هوه
بپر پروانه من
و درود بر آتوسا ،
آيا تو هرگز در آن تمثيل قديمی پروانه و پيله نبوده اي ؟
آيا هرگز برای لحظه اي هم ، پاهايت از رفتن باز نمانده اند ؟
آری ، لحظه اي بود و گذشت .
حالا من ميپرم ، حتی بدون بال .
...
شايد در پيله بماني؛ حتي سالها. اما مهم اين است :از آن دم كه پيله باز شد و دانستي پر پرواز نداري؛ ديگر بس پروانه نماني.
دمي بعد پرواز كني؛ آنگونه كه ميشود در اين دنيا پرواز كرد. شايد با بالهاي يك عقاب گرچه هنوز هم دلت به نازكي پر پروانه ها باشد.
ghashang bood. dar kol ham ghashang minevisi!
be manam sar bezani khoshhal misham!