خوب نقطه ی تاريک هست ؛ با گذشت زمان-که کاش نبود يا نميديدمش- گاهی با سفيد يا رنگ های
پس زمينه قاطی ميشود ، و رنگ های چرکی پس ميدهد ، اوو ... ،
در پی پاک کردن سياهی ها نيستم ،
چون رد پايم برای پاک کردن آنها ، سياهی های ديگری بر جا خواهد گذاشت ، هر چند که شايد آن سياهی های
تازه هم خوب باشند ، برای اينکه بالاخره تازه اند ! پس بهتر است بگويم در پی نابود کردن
همه ی سياهی ها نيستم ، ميخواهم اول آنها را ببينم ، و چرک نباشند - وای که من از چرکی حالم بد ميشود - اگر
سياه هم هست ، بايد قشنگ سياه باشد ، از اساس ! و به اين فکر ميکنم که اينها را اگر يک جا ، جمع
کنم بهتر است يا اگر پخش باشند ؟ به نظر ميرسد چند جا باشد ، متعادل تر است . نميدانم .
پ.ن:از ديروز که از امتحان هام خلاص شدم ، مدام در حال فعاليتم ! صبح هم مثلاً قراره پنج بيدار شم ،
که يه اتفاق تاريخيه ، که همزمان با عبور ستاره ی سهيل ، هر چند ميليارد سال پيش ميآد ؛ يادم آمد
آن بار که زود بيدار شدم ، قرار بود جشن تولد يک ميلون و هفت صد هزار سالگی ام را جشن بگيرند ،
نميدانم اگر ميدانستند تا ~... سال ديگر هم ميخواهند جشن بگيرند ، باز هم آن کار را ميکردند ؟
man oomadam ...
:D:D:D:D:D