Wings of Desire :-)
9.6.05
کسی می پرسد :

چه موجودی است که آدم ها را به آدم ها ، آدم ها را به آثار هنری به طور کلّی ، آدم ها
را به هستی ، و ... ، سوق می دهد ؟ چه روحی ؟

منظورم تقريباً ايجاد جاذبه برای ايجاد رابطه است .

چيزی از جنس تفاوت ، تشابه ، دوستی ، مهر ، کنجکاوی ، ... ، يا چه ؟

و کسی گفت :

نميدانم ، من هم هميشه ميخواستم بدانم ، اما هميشه پيش از آن که فکر کنی اتفاق
می افتد ، هميشه اين طور بود ،

...

شايد ترکيبی به غايت پيچيده و ساده از همه ی آن چه که گفتی و
نگفتی ، اما من آن ' مهر ' را بيش تر دوست دارم که باشد ، تو چه طور ؟

گفت :

چه خوب گفتی از مهر ، حس فوق العاده اي به من دست داد .

بدان درد را بر کسی می دهد
که نور علاقه از او می جهد
تو گر اهل دردی به آيت ببين
که او دوست دارد تو را ناظنين

...

الان بسيار خوابم می آيد ، بعد با هم صحبت خواهيم کرد .






10 Comments:
Anonymous Anonymous said...
nazanin ba re ze hast

Blogger Nazanin said...
Wow !
Thank you for being so carefull !
But ,
it has got some special meaning for me ,
that`s it !

who are you ?!

Anonymous Anonymous said...
:)

Anonymous Anonymous said...
از مهر گفتی
این واژه چنان آشناست که باور نمیکردم بتوان آنرا هر روز دیگرگون دریافتن.
روزی از زندگی رسید؛ از آنروزها که شاید برای بعضی از ما هرروز باشد و برای بعضی یکبار در همه عمر. خود را پیوسته با همه آفرینش دیدم ؛ شاید به فول آن دوست ِرقص نور، نوری در میان دریایی از نور.اما نه به این خوشی گرچه به همین زیبایی.
درد این بود که آن تصویر گویی از آینده میآمد؛آینده ای که باید باشد .دیدم که زمان ایستاده است در میان منِ ِجداافتاده در آفرینش و منِ ِپیوسته باهمه هستی . چاره را در پیوستگی دیدم؛ در ما.اما این چه قدر تفاوت داشت با حرفهای عارفانه که از فنای «من» میگفت.
دیده ای وقتی دو قطره آب به هم نزذیک میشوند چطور در یک دم ِشگفت انگیز باهم یکی میشوند .من گمان میکنم در هر ارتباط یا بهتر بگویم در هرپیوستگی، مهر است که همچون آن قطرات آب پیوند میسازد و یکی میشود. اینگونه گستردگی مهر را میفهمم و جاری بودنش را در همه هستی.
تفاوت ، تشابه ، دوستی
اینها که میگویی آیا مهر را در هریک نمیتوان دید .
وقتی میاندیشم خدا چگونه از هیچ هستی را آفرید خیال میکنم مهر همان هست بودن است .

Blogger Nazanin said...
آيا تو شيفته ی ~مهر شده اي ، و شيفته ی ~آتوسای سرشار از مهر و نوری که از آن فقط نامی شنيده ام ،
و چيزی از او نخوانده ام ، گويی نا خوانده داستان ، من هم دوست دار او شده ام ، اين ها اما
همه بهانه است ، و چه بهانه های زيبايی .
...
وقتی تماشا می کنم هر آن چه که هست را در هستی ، از آن قطره ی آب ، تا دريا از آن سو ، و از
ما در اين زمانه ، تا ما در بدو ، در آن سو تر ، تنها اين است که آری ، تنها پرسشی که ارزش صرف عمر
را دارد ، همين ~ مهر است ، که همه ~مهر است
...
نازنين باز هم تصوير سازی کرد ، او گفت به تو بگويم :
ای دوست ، ما همه پرتو هايی هستيم که رو به يک سو داريم ، هر از گاه رو بر می گردانيم ، به پشت
مينگريم ، گاه به زودی باز ميگرديم ، گاه جا می مانيم ، گاه دوستانی ميابيم ، گاه تنها ، و گاه با
دوستانی تنها راه را طی می کنيم ، راه را روشن می کنيم ، نمی دانم ، به راستی که ما روشن می کنيم ،
آن زمان که پيش می رويم ، نور رقصان نور می دهد ، راه را به ~مهر ، که شايد همان روشن
شدن ، همان نور است آن زمان که درک شود ، می نماياند .

که وقتی آن قطره ی کوچک ، آن پرتو رقصان ظريف تازه متولد شده را تماشا می کنم که رو
به سوی ~مهر دارد ، به راستی که شک ندارم ~او خود مهر است . آری ، من نيز پيوستگی و گستردگی
را ميبينم . آن زمان که تماشا می کنم . آن زمان که عبور می کنم ، بی درنگ .

ميبينی باران چه اندازه مهر دارد ؟ برای آن قطره های آب است . يادت هست آن روز چه بارانی
زد ، و چه شتابان رفتيم در باغ ، و چه بازيگوش بوديم و چه سرشار .
...

Anonymous Anonymous said...
دخترا! پس پسرم کو؟

Anonymous Anonymous said...
Well done!
[url=http://ztwyumbc.com/jasf/tnhq.html]My homepage[/url] | [url=http://hxztkubq.com/knwj/egds.html]Cool site[/url]

Anonymous Anonymous said...

Anonymous Anonymous said...
Well done!
http://ztwyumbc.com/jasf/tnhq.html | http://roajowhm.com/xajg/epxi.html

Anonymous Anonymous said...