... رفتار و آثار ما چيزی جز پاره های وجود ما نيستند . ممکن است زبان توانايی دروغ گويی داشته باشد ، اما هنر فاقد اين تواناييست . هيچ هنر مندی در مقابل اثر خويش غير صادق نيست . رفتار های شخصيتی می توانند دروغ باشند ، اما رفتار های روحی دروغ نيستند . ...
Ta hala nadidi ye sha'er-hatta momkeneh ye sha'ere khoob-she'ri bege ke behet nachasbeh?maslan vaghti faghr ro hes nakarde..biaad az faghr harf bezane!!!?ya biaad eshgh ro bedooneh ashegh shodan tosif koneh... En mishe doroogh dar honar!na?bara hamin asaresh eftezaah dar miaad! Va kam ham nist! aslan kam nist! mitoonam kheili nemooneh behet neshoon bedam! eentor ke be nazar miaad man bar aks fekr mikonam: raftaarhaaye roohi ham mitoonan doroogh baashan! Va kheili ziaad ham mitoonan baashan!
خوب ميدونی ، اون ديگه هنر نيست ، اونی که ميآد از حالاتی دم ميزنه که خودش درکشون نکرده ، معلومه که از هنر هم بويی نبرده ،
آخه اصولاً هنر با نوعی درک والا همراهه ، و اگر نباشه ، ديگه اسمش هنر نيست ، اسمش ميشه بنويس برای پول ، ميبينی که مردم چه قدر از بعضی نوشته (!!!) ها خوششون ميآد ، منظورم اينه که اون رفتار هايی که اين طور هستند در رده ی رفتار های روحی قرار نمی گيرن !
اگر اين را (که اين آدم ها روحی بر خورد می کنند و نه مثلاً شخصيتی !) در نظر ميگيری ، بايد بگويم که بله ، اما آن طور که من ميگويم (اين ها رفتار های روحی نيستند) دروغ نيستند ،
روح(!) ممکن است کار (!)های بدی بکند ، اما دروغ نيست . همان است که هست ، آن شخصيت است که همه چيز را خراب می کند ، با حساب گری ها و *** های بی مورد و خود خواهی ها و دروغ ها ، يا بهتر بگويم در يک واژه ، نقاب ها .
روح هم حالت ها و روح (!) های گوناگونی دارد ، شخصيت آدم ها هم حالات گوناگونی دارد ، و تفاوت در راستی ، يا در بيانی ديگر در قصد آن هاست .
اما يک موضوعی هست ، و آن اين است که هر چيزی که راست باشد لزوماً ما خوشمان نمی آيد ،(لا اقل در کوتاه مدت ) درسته ؟ من از اين که می گويم رفتار های روحی دروغ نيستند ، منظورم اين نيست (لزوماً) که خيلی شيرين و خوب و خوش آيند هستند برای ما ، بلکه بر عکس ، واضح است (حد اقل برای من) که حتماً اگر بخش خوبی ميبينی که خوشت می آيد بدان که بخشی هم هست که فوق العاده وحشت ناک است ، نيست ؟ در هنر و کسی که کار هنری می کند هم همين طور است .
...
در عين حال من بيان کردم که هنر فاقد اين تواناييست ، نه هنر مند .
اصل قضيه اينه ، خيلی طولانی شد :
فکرش رو بکن ، اگر کسی اثر هنريی که در اين هستی پديد ميآره ، يا می خواد بياره, زندگيش باشه ، اون وقت اين حرفا چه معنی ميده ؟
و من بيش از هر هنری اين هنر رو ميخوام . ...
اينو خيلی جاها شنيديم ، اما راسته : آن چه از دل بر آيد بر دل نشيند .
پ.ن : آيا به نظرت ما فقط با تجربه کردن به طور شخصی ميتونيم مثلاً فقر رو حس کنيم ؟البته خيلی به اين حرفا مربوط نيست ، اما بی ربط هم نيست .
سلام فکر کنم سوتفاهم یا عدم صداقتی که هنرمند طی ایجاد اثر هنری اش دچار شود، نه در رابطه با اثرش که با مخاطبش است. یعنی اینکه مخاطبش را بد بشناسد. و البته عدم صداقتی که همیشه ممکن است در اثر خود را نشان دهد، عدم صداقت هنرمند با خودش است. یعنی اینکه رابطه اش با لایه های وجودی خودش رابطه ای مخدوش و غیر شفاف باشد. نقاشی ها کار خودت است نازنین؟ این نقاشی آخری هم خیلی قشنگ بود. ممنون.
آره ، خيلی عالی گفتی ، کاملاً با اين موافق هستم که ميگی اگر عدم صداقتی هست مربوط به عدم صداقت خود انسان با خودش است ، اما الان به ذهنم آمد که بخش زيادی از آن عدم راستی زمانی حادث می شود که او نميخواهد بپذيرد که صادق نبوده ، و هم چنان ميخواهد در همان لايه های خفه و مرگ بار ، بماند و بپوسد .
راجع به مخاطب ، به نظر می رسد آن ها که حرفی دارند ، آن ها که ايده اي ، و دغدغه اي بزرگ دارند ، هميشه از نا ياب بودن مخاطبی شايسته در درد بوده اند ، در هر زمينه اي ، حتی کاملاً فردی .
دقيق گفتی ، سو ء تفاهمی که هنر مند دچار می شود نه هنر ، بله ، به هر حال کسی که کار هنری می کند هم از همين گروه (!) بشريت خودمان (!) است .
يکی از دوستانم فکر کرده بود اين آخری را با ويترا(ی) کار کردم ، نه ! ، اينها اتد های خيلی ساده است که با کامپيوتر زدم ، با سرعت باد ! اما به هر حال کار خودش(!) است ! مرسی .
اما از يک ديد فکر ميکنم که در بخشی اثر او ، و نيز خود او (به همان جهت لايه های وجودی که گفتی و غيره ) از مخاطب های مهمی هستند که او در صدد برقراری ارتباط با آن هاست . او می خواهد با پاره های وجودش ، يا با خود پاره پاره شده اش ، ارتباط بر قرار کند ، اين شايد از هر چيز برايش مهم تر باشد .
و مثلاً از ديد من اثر او ،پاره اي از وجود خودش است .
آره در مورد فقر دقیقا خمین طور فکر میکنم.ببین اون عدم صداقت هم یک رفتار روحیه.شخص در اینجا در ضمیر خود آگاهش میخواد که دروغ بگه .و قدرت ناخودآگاه دهنش باعث میشه که در اثرش دوگانگی بوجود بیاد!...ببین یه مثال دیگه میزنم!:عقده ادیپ میدونی چیه؟یا در مورد دخترها عقده الکترا...ببین ما قطعا خودآگاه هیچ کدوم چنین چیزی رو نمیخوایم...بلکه ناخودآگاه میخوایمش...در واقع خودآگاهانه به خودمون دروغ میگیم!منظورم یه چیزی شبیه این بود.در ضمن ما از هر چیزی که باطنا ازش لذت ببریم خوشمون میاد... حتی اگه خیلی وحشتناک باشه..اما ممکنه خودآگاهانه ازش دوری کنیم
En mishe doroogh dar honar!na?bara hamin asaresh eftezaah dar miaad!
Va kam ham nist!
aslan kam nist!
mitoonam kheili nemooneh behet neshoon bedam!
eentor ke be nazar miaad man bar aks fekr mikonam:
raftaarhaaye roohi ham mitoonan doroogh baashan!
Va kheili ziaad ham mitoonan baashan!
معلومه که از هنر هم بويی نبرده ،
آخه اصولاً هنر با نوعی درک والا همراهه ، و اگر نباشه ،
ديگه اسمش هنر نيست ، اسمش ميشه بنويس برای پول ،
ميبينی که مردم چه قدر از بعضی نوشته (!!!) ها
خوششون ميآد ، منظورم اينه که اون رفتار هايی که اين طور هستند در رده ی رفتار های روحی
قرار نمی گيرن !
اگر اين را (که اين آدم ها روحی بر خورد می کنند و نه مثلاً شخصيتی !) در نظر ميگيری ، بايد بگويم
که بله ، اما آن طور که من ميگويم (اين ها رفتار های روحی نيستند) دروغ نيستند ،
روح(!) ممکن است کار (!)های بدی بکند ، اما دروغ نيست . همان است که هست ، آن شخصيت است
که همه چيز را خراب می کند ، با حساب گری ها و *** های بی مورد و خود خواهی ها و دروغ ها ، يا
بهتر بگويم در يک واژه ، نقاب ها .
روح هم حالت ها و روح (!) های گوناگونی دارد ، شخصيت آدم ها هم حالات گوناگونی
دارد ، و تفاوت در راستی ، يا در بيانی ديگر در قصد آن هاست .
اما يک موضوعی هست ، و آن اين است که هر چيزی که راست باشد لزوماً ما خوشمان نمی آيد ،(لا اقل در کوتاه مدت ) درسته ؟
من از اين که می گويم رفتار های روحی دروغ نيستند ، منظورم اين نيست (لزوماً) که خيلی شيرين و
خوب و خوش آيند هستند برای ما ، بلکه بر عکس ، واضح است (حد اقل برای من) که حتماً اگر بخش
خوبی ميبينی که خوشت می آيد بدان که بخشی هم هست که فوق العاده وحشت ناک است ، نيست ؟
در هنر و کسی که کار هنری می کند هم همين طور است .
...
در عين حال من بيان کردم که هنر فاقد اين تواناييست ، نه هنر مند .
اصل قضيه اينه ، خيلی طولانی شد :
فکرش رو بکن ، اگر کسی اثر هنريی که در اين هستی پديد ميآره ، يا می خواد بياره, زندگيش باشه ،
اون وقت اين حرفا چه معنی ميده ؟
و من بيش از هر هنری اين هنر رو ميخوام .
...
اينو خيلی جاها شنيديم ، اما راسته :
آن چه از دل بر آيد بر دل نشيند .
پ.ن : آيا به نظرت ما فقط با تجربه کردن به طور شخصی ميتونيم مثلاً فقر رو
حس کنيم ؟البته خيلی به اين حرفا مربوط نيست ، اما بی ربط هم نيست .
فکر کنم سوتفاهم یا عدم صداقتی که هنرمند طی ایجاد اثر هنری اش دچار شود، نه در رابطه با اثرش که با مخاطبش است. یعنی اینکه مخاطبش را بد بشناسد.
و البته عدم صداقتی که همیشه ممکن است در اثر خود را نشان دهد، عدم صداقت هنرمند با خودش است. یعنی اینکه رابطه اش با لایه های وجودی خودش رابطه ای مخدوش و غیر شفاف باشد.
نقاشی ها کار خودت است نازنین؟ این نقاشی آخری هم خیلی قشنگ بود.
ممنون.
به عدم صداقت خود انسان با خودش است ، اما الان به ذهنم آمد که بخش زيادی از آن عدم
راستی زمانی حادث می شود که او نميخواهد بپذيرد که صادق نبوده ، و هم چنان
ميخواهد در همان لايه های خفه و مرگ بار ، بماند و بپوسد .
راجع به مخاطب ، به نظر می رسد آن ها که حرفی دارند ، آن ها که ايده اي ، و دغدغه اي بزرگ دارند ،
هميشه از نا ياب بودن مخاطبی شايسته در درد بوده اند ، در هر زمينه اي ، حتی کاملاً فردی .
دقيق گفتی ، سو ء تفاهمی که هنر مند دچار می شود نه هنر ، بله ، به هر حال کسی که کار هنری می کند هم
از همين گروه (!) بشريت خودمان (!) است .
يکی از دوستانم فکر کرده بود اين آخری را با ويترا(ی) کار کردم ، نه ! ، اينها اتد های خيلی
ساده است که با کامپيوتر زدم ، با سرعت باد ! اما به هر حال کار خودش(!) است ! مرسی .
اما از يک ديد فکر ميکنم که در بخشی اثر او ، و نيز خود او (به همان جهت لايه های وجودی که گفتی و غيره ) از
مخاطب های مهمی هستند که او در صدد برقراری ارتباط با آن هاست . او می خواهد با پاره های
وجودش ، يا با خود پاره پاره شده اش ، ارتباط بر قرار کند ، اين شايد از هر چيز برايش
مهم تر باشد .
و مثلاً از ديد من اثر او ،پاره اي از وجود خودش است .
عادت ندارم ، خيلی واضح شد .
مرسی از جوابت.
باید فکر کنم