ديروز خيلی برام روز تازه ای بود،ديشب خيلی
آروم ولی با شور و
شوق خوابيدم،اين حس عاليه(ولی من ازش عالی ترم) اگه بخوام براش دليل بيارم،يا شايدم علّت،ميتونم به اين موارد اشاره کنم:
*سه تا کلاس خوب داشتم!
*
هديه دادم
*طبق قراری که با خودم گذاشته بودم،ريسک هم کردم،يعنی کاری که نميدونستم چی ميشه
آهان،تصميم گرفتم که سنگينی احتمالی واحدامو بپذيرم،و يکی از همين 3 تا درس توپّمو حذف نکنم(البتّه من کلّا دل زدم به دريا،يکی از (
ريسک هايی که کردم همين تصميم قاطعانه بود
:)
merC
rasti nagofti oon dokhtare kie:D
بعدش سر یک کلاس مهم چرت زدم و آدمای مهم نیگام می کردن! بعداز چرتم یک سوال پرسیدم که همه چرتشون پرید(!) بعدش توی راه، خودم چرتم پرید.
سوال های اساسی و سخت ميکنه ،امّا آخرش خوب ميخوابه!
چه با مزّه،پس خوبه!
:)
از نازنین عزیز تقاضا می کنم یک بار دیگه دو جمله ی اول کامنت آخرش رو بخوونه و برای خودش معنی های مختلفش رو مرور کنه ! ... از دختر به این خوبی انتظار می ره که ... یعنی انتظار نمی ره که ... اصلا ولش کن
;)
راستی کدوم دختره رو می گی؟(توی کامنت اولیت)
نفهميدم،يعنی نميدونم کامنت اوّلی کدومه و آخری کدوم و کجا آخه ،ميدونی که من آخر
هوش و استعدادم،هر چند که الان خيلی حالم گرفتست،ببين ديگه چقدر عزيز بودی که اومدم
خدمتتون دارم به حضورتوم توضيه عرض ميکنم،قربونت،منتظرم که بگی کدوم ها رو ميگی،با کمال
ميل جواب ميدم خانومی
;)