Wings of Desire :-)
21.2.05
اصلاً به کار بردن واژه ی "يک اتّفاق" اشتباه است. برای اينکه يک اتّفاق اصلاً وجود ندارد،کسی ميتواند "يک" اتّفاق مثال بزند؟ -منظورم اين است که اگر هر چيزی رخ بدهد،باز هم آن "يکی"نيست،چون دامنه ی تأ ثير آن از يک پديده خارج است و تأثيری که ميگذارد برای همه ی عالم هستی است.
5 Comments:
Blogger Lilith said...
اولش فکر کردم با "اتفاق " ِش مشکل داری ، داشتم همینطوری می خوندم به اون "یک" رسیدم بعدش با خودم گفتم آخ جون یه اشتباه تایپی که بهش گیر بدم اشکشو در بیارم ! بعدش متوجه شدم که منظورت همون "یک" بوده ... یه جورایی خوشحالتر شدم ..می دونی چرا؟ ساکت! بذار خودم بگم (!) چون حالا یه اشکال فلسفی ازت می گیرم و حسابی هُ ات می کنم (!)...آخه یکی بودن اتفاق چه ربطی به چندگانه بودن تاثیراتش روی محیط اطراف داره؟

Blogger Nazanin said...
همون عزيزم،مگه به اشتباهت تايپی من بتونی گير بدی که اونم متاسّفانه نگرفت،
آخی،ديشب که رفتی کلّی نقشه کشيدی واسم ولی غافلگير شدی،طفلکی

امّا ميرسيم به فلسفه!ای شيطون
اينو بعد جواب ميدم،فعلاً فکر کن و سن ايچ بنوش،هميشه بنوش

Blogger Lilith said...
آخه ، دلم برات سوخت ! نه من نمی خواستم واقعا اشکت رو در بیارم ... می دونی اکثر آدم های اطراف یه جورایی زیادی سافت* هستند ، نمی شه باهاشون شوخی خرکی کرد ! من فکر کردم تو پتانسیلش رو داری که مورد شوخی خرکی قرار بگیری ! خب هنوز هم فکر می کنم داری ، پس ادامه می دم تا جایی که احساس کنم نداری
!

نقشه کشیدم؟ خیلی باورت شده مهمی ها ! آخه من که برای کیس* هایی مثل تو احتیاجی به نقشه کشیدن ندارم که! من کی غافلگیر شدم خودم خبر ندارم ؟!....آخه ، اگه توی قسمت فلسفه اش کمک خواستی بیا پیش خودم یه لحظه آتش بس اعلام می کنیم ، به عنوان یه دوست کمکت می کنم بعد دوباره شروع می کنیم...خوبه؟
>:) ;)

*soft
*case

Blogger Nazanin said...
به به،ميبينم که همه فيلسوفند،هه هه هه،هی هی هی ،
1.اصولاً همه ايرانی ها فيلسوفند،اين نظريه داره چاپ هم ميشه،و چه بسا بيشتر
2.ببين،تو اصلاً در حد خواستن نيستی که،ا،ا،اين پشه ها رو بکش ببين ،اينا رو خيلی جدّی نگير وگر نه
سکته ميکنی عزيزم،فعلاً در همين حد بخون
شوخی خرکی،هی هی هی،مگه تو ...،ای ای ای ،به به،اين استعدادا بايد کشف بشن،استعداد
های نظير تو زياد ديدم،ما تو کار خيريم عزيزم
3.هر کی ندونه من که ميدونم تو شبا خواب منو ميبينی و تازه کلّی هم نقشه ميکشی کم نياری
4.امّا من واقعاً با دانسته های شما افتخار ميکنم،به خصوص در زمينه ی فلسفه ی
آدم شناسی،کرم شناسی،و کلّا اين جور فلسفه های مضاف،پس کوچه پشتی ميبينمت
5.يه سمينار خوب هست،مثل يه پليور که دارم و بايد بپوشمش
6.ای موجود ...،ديدی چی شد؟واقعاً آخه چرا اون طوری شد،مزنزورزم ديزيرزوززه،يادت
که نرفته منو بردی سر کار،کلّی ...

* Take it easy

;))

Blogger Nazanin said...
گفتی چه ارتباطی بين يکی بودن اتّفاق و تأثير چند گانه ی اون هست،لطفاً اگه دوست داری يه کمی
واضح صحبت کن،شما که اين کاره ای ميدونی که کلمه بايد دقيق باشه،امّا حالا برداشت خودم رو ميگم
خدمت مبارکتون
من نميدونم تو ميگی وجود داره يا نه،ای-الان ميپرسه چی؟-خوب،فکر کنی متوجّه ميشی،باشه دختر خوب؟
دقيقاً ارتباط هست:ببين مثلاً رابطه ی بين کفش ورزشی پوشيدن و سلامت قلب،چی فکر ميکنی؟
آيا واقعاً ميتونه نتيجه ی آمار گيری که انجام شده،درست و قابل قبول باشه؟
پاسخ اين است:
يک موجودی به اسم کامن* کاز* هستش که اينا رو به هم ربط ميده،يعنی فلش دو طرفه ی بين کفش و
قلب در حالی که هست،يک فلش از هر کدوم به اين **که گفتم ميره،يعنی سه رأس يک مثلث محترم

امّا الان يه سوال برام پيش اومد که واقعاً فرق ميآن سوال و پاشخ چيه،يعنی بعضی
وقت ها اين دو تا رو با هم قاطی ميکنم،مسخرست؟

راستی،امروز يه چيزی برات داشتم،يادم رفت بهت بدمش
:(